کلمه جو
صفحه اصلی

نشع

لغت نامه دهخدا

نشع. [ ن َ ] ( ع مص ) به درشتی کشیدن چیزی را. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). به عنف چیزی را برکندن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). مَنشَع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). انتشاع. ( از المنجد ). || بوییدن طیب را. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || دارو به دهان کسی ریختن. ( از المنجد ). || دارو به دهان کودک ریختن. ( ازاقرب الموارد ). تلقین کردن کلامی را به کس. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || شهیق. ( از المنجد )( از اقرب الموارد ). در سینه گردانیدن گریه را. ( از ناظم الاطباء ). || مزد دادن کاهن را. ( از اقرب الموارد از لسان ). || به صیغه مجهول ،آزمند کرده شدن بچیزی. ( از منتهی الارب ). || ( اِ ) مزد کارگر. جعل الکاهن. ( از اقرب الموارد ).

نشع. [ ن َ ش َ ] ( ع اِ ) آبی که طعم آن بد شده است. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نشع. [ ن َ ] (ع مص ) به درشتی کشیدن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). به عنف چیزی را برکندن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مَنشَع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). انتشاع . (از المنجد). || بوییدن طیب را. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو به دهان کسی ریختن . (از المنجد). || دارو به دهان کودک ریختن . (ازاقرب الموارد). تلقین کردن کلامی را به کس . (اقرب الموارد) (از المنجد). || شهیق . (از المنجد)(از اقرب الموارد). در سینه گردانیدن گریه را. (از ناظم الاطباء). || مزد دادن کاهن را. (از اقرب الموارد از لسان ). || به صیغه ٔ مجهول ،آزمند کرده شدن بچیزی . (از منتهی الارب ). || (اِ) مزد کارگر. جعل الکاهن . (از اقرب الموارد).


نشع. [ ن َ ش َ ] (ع اِ) آبی که طعم آن بد شده است . (از المنجد) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: