بيل , بيلچه , خال پيک , خال دل سياه , بيل زدن , با بيل کندن , بابيل برگرداندن
مجرف
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مجرف. [ م ُ ج َرْ رَ ] ( ع ص ) رجل مجرف ؛ آن که همه مال او را حوادث برده و هلاک کرده باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
مجرف. [ م ُ ج َرْ رِ ] ( ع ص ) سیل که زمین راکاود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هر چیزی که از بن برکند مانند سیلی که برکند بند را. || کسی که چاه می کند. ( ناظم الاطباء ).
مجرف. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) بیل. مجرفة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مجرفة شود.
مجرف. [ م ُ ج َرْ رِ ] ( ع ص ) سیل که زمین راکاود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هر چیزی که از بن برکند مانند سیلی که برکند بند را. || کسی که چاه می کند. ( ناظم الاطباء ).
مجرف. [ م ِ رَ ] ( ع اِ ) بیل. مجرفة. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به مجرفة شود.
مجرف . [ م ِ رَ ] (ع اِ) بیل . مجرفة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مجرفة شود.
مجرف . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) رجل مجرف ؛ آن که همه ٔ مال او را حوادث برده و هلاک کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مجرف . [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) سیل که زمین راکاود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر چیزی که از بن برکند مانند سیلی که برکند بند را. || کسی که چاه می کند. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: