کلمه جو
صفحه اصلی

مجذر

فرهنگ فارسی

عبدالله بن زیاد بلوری صحابی

لغت نامه دهخدا

مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ] ( ع ص ) مرد کوتاه درشت سطبر اطراف. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

مجذر. [ م ُ ذِ ] ( ع ص ) بقرة مجذر؛ ماده گاو خداوند بچه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ ]( اِخ ) عبداﷲبن زیاد بلوری صحابی است. ( منتهی الارب ).او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ ](اِخ ) عبداﷲبن زیاد بلوری صحابی است . (منتهی الارب ).او را ابن زیاد نیز گویند، صحابی است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.


مجذر. [ م ُ ج َذْ ذَ] (ع ص ) مرد کوتاه درشت سطبر اطراف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شتری که در اطراف استخوان و مفاصل وی گوشت بسیار باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


مجذر. [ م ُ ذِ ] (ع ص ) بقرة مجذر؛ ماده گاو خداوند بچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: