گیر، گیر کردگی، تعویق، تاخیر، بازداری، جلوگیری، ممانعت
holdup
انگلیسی به فارسی
سرقت مسلحانه
(عامیانه) گرانفروشی، مغبون سازی
به رخ کشیدن
(شیمی - تقطیر) میزان آب باقیمانده
(فیزیک) مقدار مواد شکافتپذیر که برای سوخت رآکتور آماده یا انبار شده است.
نگه داشتن، قفه، توقیف
مترادف و متضاد
problem
Synonyms: bottleneck, delay, difficulty, gridlock, hitch, obstruction, setback, snag, stoppage, traffic jam, trouble, wait
Antonyms: aid, assistance, help
take goods illegally by force
Synonyms: burglary, crime, mugging, robbery, stickup, theft
جملات نمونه
a bank holdup
دستبرد مسلحانه به بانک
پیشنهاد کاربران
holdup ( اقتصاد )
واژه مصوب: مخمصه
تعریف: شرایطی که در آن یک طرف در یک رابطۀ قراردادی با طرف دیگر چنان آسیب پذیر است که در شرایط بروز اختلاف یا بحران راه برون رفتی ندارد
واژه مصوب: مخمصه
تعریف: شرایطی که در آن یک طرف در یک رابطۀ قراردادی با طرف دیگر چنان آسیب پذیر است که در شرایط بروز اختلاف یا بحران راه برون رفتی ندارد
کلمات دیگر: