کلمه جو
صفحه اصلی

stitch


معنی : کوک، بخیه، بخیه جراحی، بخیه زدن
معانی دیگر : (کشبافی و پیراهن بافی و غیره) گره، سبک بخیه زنی، (به ویژه جامه) تکه، دوختن، کوک زدن، درد شدید و ناگهانی در کمر یا پهلو، قولنج پهلو، کمر درد، بافتن (knit متداول تر است)، (مقوا یا کاغذ یا کتابچه و غیره را باسیم) دوختن (staple هم می گویند)

انگلیسی به فارسی

کوک، بخیه، بخیه جراحی، بخیه زدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: in stitches
(1) تعریف: one movement of a threaded needle through cloth or other material being sewn.

(2) تعریف: a single loop of thread or yarn drawn through cloth or other material.

(3) تعریف: a particular method or manner of stitching.

- a cable stitch
[ترجمه ترگمان] یک بخیه تلگراف
[ترجمه گوگل] دوخت کابل

(4) تعریف: a sudden, sharp muscle pain, usu. in one's side.

(5) تعریف: the smallest or least little bit.

- He didn't have a stitch of clothing on!
[ترجمه ترگمان] اون لباس نپوشیده بود!
[ترجمه گوگل] او لباس خیاطی نداشت!
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stitches, stitching, stitched
• : تعریف: to fasten, or join with stitches; sew.
مشابه: needle, piece, tailor
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: stitcher (n.)
• : تعریف: to make stitches; sew.
مشابه: tailor

• complete movement of a threaded needle through cloth or other material; single loop of yarn (knitting); particular method of sewing; sudden intense pain; bit, small amount; piece of clothing
sew, fasten with stitches
when you stitch pieces of material together, you join them using a needle and thread.
a stitch is one of the short pieces of thread that can be seen on a piece of material that has been stitched.
a stitch is also a piece of thread that has been used to stitch a wound.
if you have a stitch, you feel a sharp pain at the side of your stomach, usually after running fast or laughing a lot.
if you are in stitches, you cannot stop laughing; an informal expression.
if you stitch something together, you form it from a number of different parts, usually in a hurried or careless way.
when doctors stitch up an open wound, they join the skin together so that it will heal.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] بخیه - دوختن - دوخت - حلقه ( در تریکو )
[پلیمر] کوک زدن

مترادف و متضاد

کوک (اسم)
basting, stitch

بخیه (اسم)
stitch, seam, suture

بخیه جراحی (اسم)
stitch

بخیه زدن (فعل)
stitch

جملات نمونه

The cut in my finger needed five stitches.

بریدگی انگشتم به چهار بخیه نیاز داشت.


May sweater is a stitch too short.

ژاکت من یک گره کوچک است.


zigzag stitch

بخیه‌ی ضرب‌در


The children didn't have a stitch of clothing on.

بچه‌ها یک تکه لباس هم به تن نداشتند.


to stitch a button of a shirt

به پیراهن دکمه دوختن


The doctor stitched up my wound.

دکتر زخم مرا بخیه زد.


1. to stitch a button of a shirt
به پیراهن دکمه دوختن

2. zigzag stitch
بخیه ی ضربدر

3. a stitch in time saves nine
کار بموقع،از خسارت بعدی جلوگیری می کند

4. may sweater is a stitch too short
ژاکت من یک گره کوچک است.

5. the children didn't have a stitch of clothing on
بچه ها یک تکه لباس هم به تن نداشتند.

6. A stitch in time saves nine.
[ترجمه ترگمان]بخیه زدن به موقع باعث صرفه جویی در ساعت نه می شود
[ترجمه گوگل]یک لحاف در زمان صرفه جویی نه

7. I've ripped my trousers - can you stitch them up for me?
[ترجمه ترگمان]شلوار مرا پاره کرده ای - می توانی آن ها را به خاطر من بخیه بزنی؟
[ترجمه گوگل]من شلوارهای خود را پاره کرده ام - آیا می توانید آنها را برای من ببندید؟

8. Can we slow down? I've got a stitch.
[ترجمه Sina] میتونیم سرعت رو کم کنیم ؟ من یک درد شدید ( ناشی از دویدن یا خندیدن در قفسه ی سینه یا شکم ) گرفتم.
[ترجمه ترگمان]میشه آروم باشیم؟ یک بخیه دارم
[ترجمه گوگل]آیا می توانیم کم کنیم؟ من یک بند دارم

9. The design can be worked in cross stitch.
[ترجمه ترگمان]طراحی می تواند در بخیه متقاطع انجام شود
[ترجمه گوگل]طراحی را می توان در دوخت متقابل انجام داد

10. The edge was sewn with blanket stitch.
[ترجمه ترگمان]لبه آن را با روکش روکش دوخته بودند
[ترجمه گوگل]لبه با پتو پوشید

11. Britain is likely to stitch together some sort of political deal to avoid a confrontation.
[ترجمه ترگمان]احتمال دارد که بریتانیا برخی از مسائل سیاسی را به هم بچسبانند تا از رویارویی اجتناب کنند
[ترجمه گوگل]بریتانیا احتمالا به منظور جلوگیری از رویارویی، نوعی توافق سیاسی را با هم ترکیب می کند

12. Can you do chain stitch?
[ترجمه ترگمان]میتونی یه بخیه زنجیری وصل کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما می توانید دوختن زنجیره ای را انجام دهید؟

13. Stitch the pieces together along the fold.
[ترجمه ترگمان]قطعات را به هم می زدند
[ترجمه گوگل]دوختن قطعات در کنار هم

14. Fold the fabric and stitch the two layers together.
[ترجمه ترگمان]پارچه را تاه کنید و دو لایه را به هم بزنید
[ترجمه گوگل]پارچه را بچینید و دو لایه را با هم بچرخانید

اصطلاحات

a stitch in time saves nine

کار به‌موقع، از خسارت بعدی جلوگیری می‌کند


in stitches

درحال خنده‌ی شدید، روده‌بر


پیشنهاد کاربران

هماهنگی

جر خوردن ازخنده زیاد

بخیه زدن

a stirch in time save nine
مشکا را همین الان حل که بدتر نشود


بخیه

He needed 100 stitches and still carries scars all over his body
اون مرد/پسر ۱۰۰ تا بخیه می خواست و با این وجود/حال ( علاوه بر اونها و از قبل ) سرتاسر بدنش جای زخم/بخیه داره

کوک زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) دو پاره جامه را بهم پیوند کردن به طریق استعجال تا در دوختن کم و زیاده نشود. ( آنندراج ) . بخیه زدن با دست در روی پارچه و جامه. ( از فرهنگ فارسی معین ) . با بخیه های خرد دوزند. با بخیه های دورادور دوختن بار اول را. جامه را با بخیه های درشت دوختن. شَمج. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خس بود در لفظ تازی کوک و اندر شاعری
کوک زن بر سوزنی گر خوش نراند لفظ خس .
سوزنی.


کلمات دیگر: