کلمه جو
صفحه اصلی

blood transfusion

انگلیسی به انگلیسی

• transfer of blood from one person into another
when a patient is given a blood transfusion, blood is put into his or her body.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] انتقال خون

جملات نمونه

1. A blood transfusion saved his life.
[ترجمه ترگمان]تزریق خون جان او را نجات داد
[ترجمه گوگل]یک انتقال خون جان خود را نجات داد

2. She suffered kidney failure and needed a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]او دچار نارسایی کلیه شد و نیاز به انتقال خون داشت
[ترجمه گوگل]او دچار نارسایی کلیه شد و نیاز به انتقال خون داشت

3. She soon came to her senses after a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد از تزریق خون به هوش آمد
[ترجمه گوگل]او به زودی پس از انتقال خون به حواس خود آمد

4. He contracted AIDS from a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]او با انتقال خون به ایدز مبتلا شد
[ترجمه گوگل]وی ایدز را از طریق انتقال خون گرفتار کرد

5. He was given a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان] بهش خون تزریق کردن
[ترجمه گوگل]او یک خون انتقال داده شد

6. This patient did not require blood transfusion or any other active treatment.
[ترجمه ترگمان]این بیمار نیاز به انتقال خون یا هیچ درمان فعال دیگری نداشت
[ترجمه گوگل]این بیمار نیازی به انتقال خون یا هر گونه فعالیت فعال دیگر نداشت

7. She contracted the fatal disease through a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]او از طریق انتقال خون به این بیماری مرگبار مبتلا شد
[ترجمه گوگل]او از طریق انتقال خون به بیماری کشنده تبدیل شده است

8. The blood transfusion brought colour to my face and I am deeply indebted to some anonymous donor.
[ترجمه ترگمان]تزریق خون رنگ صورت من و من عمیقا مدیون یه اهدا کننده ناشناس هستم
[ترجمه گوگل]انتقال خون رنگی به چهره من به ارمغان آورد و من به شدت به برخی از اهداکنندگان ناشناس اهمیت می دهم

9. Both groups received a similar volume of blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]هر دو گروه حجم مشابهی از انتقال خون دریافت کردند
[ترجمه گوگل]هر دو گروه حجم مشابهی از خون را دریافت کردند

10. Treatments, including dialysis and blood transfusion, failed, and Rash died of heart failure.
[ترجمه ترگمان]درمان ها، از جمله دیالیز و انتقال خون، شکست خورد و Rash در اثر نارسایی قلبی درگذشت
[ترجمه گوگل]درمان، از جمله دیالیز و انتقال خون، شکست خورد، و راش در اثر نارسایی قلبی فوت کرد

11. Shortly afterwards T. reiterated her opposition to a blood transfusion both to the midwife and to a doctor.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد ت مخالفت خود را با تزریق خون به قابله و پزشک تکرار کرد
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی پس از آن T مخالفت خود را با انتقال خون به ماما و یک پزشک متوقف کرد

12. Every 3 weeks her baby needs a blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]هر ۳ هفته بچه اش به تزریق خون نیاز دارد
[ترجمه گوگل]هر 3 هفته هر کودک نیاز به انتقال خون دارد

13. Thyroidectomy was performed without problem or need for blood transfusion.
[ترجمه ترگمان]Thyroidectomy بدون مشکل و یا نیاز به انتقال خون انجام شد
[ترجمه گوگل]تیروئیدکتومی بدون مشکل و یا نیاز به انتقال خون انجام شد

14. The National Blood Transfusion Service is entirely dependent on voluntary blood donors.
[ترجمه ترگمان]خدمات انتقال خون ملی کاملا وابسته به اهدا کنندگان خون اختیاری است
[ترجمه گوگل]خدمات انتقال ملی خون کاملا وابسته به اهداکنندگان داوطلبانه خون است

پیشنهاد کاربران

انتقال خون

پیوند ، همجوشی



کلمات دیگر: