1. brain fissures
شیارهای مغزی
2. brain drain
فرار مغزها (از کشور)
3. the human brain has a complex organization
مغز انسان ساختمان پیچیده ای دارد.
4. to be brain dead
از نظر فعالیت مغزی مرده بودن
5. when the brain stops functioning. . . .
وقتی که مغز از کار می افتد . . .
6. john is a brain surgeon
جان جراح مغز است.
7. lobe of the brain
یک لب مغز
8. this drug disrupts brain activity
این دارو عملکرد مغز را مختل می کند.
9. have on the brain
دایما در فکر چیزی بودن،وسواس چیزی را داشتن
10. she didn't have the brain for it
کله ی این کار را نداشت.
11. the disaster dizzied her brain and paralyzed her will
آن فاجعه (مغز) او را منگ و اراده ی او را فلج کرده بود.
12. they used hammers to brain the attackers
برای متلاشی کردن مغز مهاجمان از چکش استفاده کردند.
13. this part of the brain coordinates the muscles of the mouth
این ناحیه ی مغز عضلات دهان را هماهنگ می کند.
14. doctor john aryanpur is a brain surgeon
دکتر جان آریان پور جراح مغز است.
15. he has more brawn than brain
عضله ی قوی بیشتر دارد تا عقل و درایت.
16. my son john is a brain surgeon
پسرم جان جراح مغز است.
17. the dominant hemisphere of the brain
نیمکره ی چیره (در مغز)
18. the marvelous skill of that brain surgeon
مهارت شگفت انگیز آن جراح مغز
19. if i see him again, i'll brain him!
اگر دوباره او را ببینم تو سرش خواهم زد!
20. the delicate operations of the human brain
کنش های حساس مغز انسان
21. a throng of confused thoughts cluttered her brain
انبوهی از افکار در هم و بر هم مغز او را پر کرد.
22. nerves carry messages to and from the brain
عصب ها پیام ها را از مغز می برند و به مغز می آورند.
23. john realized his childhood dream of becoming a brain surgeon
جان به رویای ایام کودکی خود درباره ی جراح مغز شدن جامه ی عمل پوشاند.
24. we still don't know exactly how the human brain works
هنوز هم به درستی نمی دانیم مغز انسان چگونه عمل می کند.
25. Today the principal tools for prospecting the brain are electrical.
[ترجمه ترگمان]امروزه ابزارهای اصلی برای اکتشاف مغز الکتریکی هستند
[ترجمه گوگل]امروزه ابزار اصلی برای جستجوی مغز برق است
26. Heavy drinking can cause permanent damage to the brain.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن سنگین می تواند باعث آسیب دائمی به مغز شود
[ترجمه گوگل]نوشیدن های سنگین می تواند موجب آسیب دائمی به مغز شود
27. The brain is a part of the nervous system of the human body.
[ترجمه ترگمان]مغز بخشی از سیستم عصبی بدن انسان است
[ترجمه گوگل]مغز بخشی از سیستم عصبی بدن انسان است
28. He had a blood clot removed from his brain.
[ترجمه ترگمان] اون لخته خونی از مغزش برداشته
[ترجمه گوگل]او لخته خون گرفته شده از مغز او بود
29. He died of a massive brain haemorrhage .
[ترجمه ترگمان] اون بخاطر یه تومور مغزی شدید مرد
[ترجمه گوگل]او از خونریزی عظیم مغزی جان خود را از دست داد
30. His brain was filled with vapors and dreams.
[ترجمه ترگمان]مغزش با بخار و رویا پر شده بود
[ترجمه گوگل]مغز او با بخارات و رویاها پر شده است