1. cow pats covered the pasture
چراگاه پوشیده از تپاله ی گاو بود.
2. a cow was munching clover in a field
گاوی در یک کشتزار لف لف کنان شبدر می خورد.
3. the cow bellowed all night
گاو تمام شب مومو کرد.
4. the cow geed when she should have hawed
گاو به جای اینکه به دست چپ برود به دست راست چرخید.
5. the cow is a domestic animal
گاو حیوانی اهلی است.
6. the cow is hers and she milks it
گاو مال اوست و وی آن را می دوشد.
7. the cow switched its tail
گاو دم خود را شلاق وار تکان داد.
8. a brindled cow
گاو پیسه
9. a dry cow
گاو بی شیر
10. a lank cow
گاو لاغر و استخوانی
11. a lean cow
گاو استخوانی
12. a milk cow
گاو شیرده
13. a wet cow
گاو شیرده
14. the gamy cow was hard to milk
دوشیدن شیر آن گاو سرکش دشوار بود.
15. they keep the cow in a small enclosure
گاو را در محوطه ی کوچکی نگاهداری می کنند.
16. to milk a cow
گاو را دوشیدن
17. to strip a cow
گاو را کاملا دوشیدن
18. they graded up the cow with a pure-bred bull
گاو ماده را با گاوی اصیل جفت گیری کردند.
19. to artificially inseminate a cow
گاوی را به طور مصنوعی آبستن کردن
20. two bulls and a cow
دو گاو نر و یک گاو ماده
21. a new breed of milk cow
گونه ای جدید از گاو شیرده
22. the dissevered carcass of the cow
لاشه ی ازهم بریده شده (قطعه قطعه شده)ی گاو
23. the exchange of his mother's cow for a handful of beans
معاوضه ی گاو مادرش با یک مشت لوبیا
24. the picture of a tiger clawing the back of a cow
تصویر پلنگی که بر پشت گاوی چنگال افکنده است
25. The cow answered to its cowboy's touch.
[ترجمه ترگمان]گاو به دست گاوچران جواب داد
[ترجمه گوگل]گاو به لمس کابوی خود پاسخ داد
26. We watched the cow suckling her calves.
[ترجمه ترگمان]دیدیم که گاو گوساله بچه اش را بغل می کند
[ترجمه گوگل]ما تماشا کردیم که گوساله را شیرین کنیم
27. The cow had broken its tether and was in the cornfield.
[ترجمه ترگمان]گاوها افسار خود را شکسته و در مزرعه ذرت بودند
[ترجمه گوگل]گاو تنگ آن را شکست و در زمین ذرت بود
28. Like cow, like calf.
[ترجمه ترگمان]مثل گاو، مثل گوساله
[ترجمه گوگل]مثل گاو، مانند گوساله
29. A dairy cow needs to produce a calf each year.
[ترجمه ترگمان]یک گاو شیرده باید هر ساله یک گوساله تولید کند
[ترجمه گوگل]گاو شیری هر سال باید یک گوساله تولید کند
30. The cow is expected to calve next week.
[ترجمه Bahare] انتظار میره این گاو هفته اینده زایمان کنه
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که این گاو هفته آینده به calve برود
[ترجمه گوگل]انتظار می رود که گاو هفته آینده را بیدار کند