کلمه جو
صفحه اصلی

atrophy


معنی : لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن
معانی دیگر : خشکانج، هزال، ناپروری، (در مورد بافت ها و اندام ها) تحلیل رفتن، کوچک و کم نیرو شدن، نحیف شدن، تحلیل بردن، تضعیف کردن، پلاسیده کردن، طب لاغری

انگلیسی به فارسی

آتروفی، لاغری، ضعف بنیه، نقصان قوهء نامیه، لاغر شدن، لاغر کردن، خشک شدن


(پزشکی) لاغری، ضعف بنیه، (گیاه‌شناسی) نقصان قوه‌ی نامیه،لاغرکردن، خشک شدن، لاغر شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: atrophies
(1) تعریف: a gradual wasting away of a body part, esp. from insufficient use or nourishment.

- After your surgery, you will have to begin exercise to prevent atrophy of your muscles.
[ترجمه ترگمان] بعد از عمل جراحی باید ورزش کنید تا از لاغر شدن عضلات خود جلوگیری کنید
[ترجمه گوگل] پس از عمل جراحی، شما باید از ورزش برای جلوگیری از آتروفی عضلات خود شروع کنید

(2) تعریف: any degeneration or wasting away.

- He condemned what he sees as moral atrophy in our society.
[ترجمه ترگمان] او آنچه را که او به عنوان atrophy اخلاقی در جامعه ما می بیند محکوم کرد
[ترجمه گوگل] او آنچه را که به عنوان اخلاق اخلاقی در جامعه ما میبینیم محکوم کرد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: atrophies, atrophying, atrophied
• : تعریف: to cause to waste away.
متضاد: strengthen

- Disuse atrophied her arm.
[ترجمه ترگمان] disuse بازویش را تحلیل کرد
[ترجمه گوگل] بی سوادی بازویش را باز کرد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: atrophic (adj.)
• : تعریف: to waste away.
متضاد: flourish, strengthen

- After the accident, the muscles in her legs atrophied.
[ترجمه ترگمان] بعد از تصادف، عضلات پایش تحلیل رفتند
[ترجمه گوگل] پس از حادثه، عضلات در پاهای او آتروفی شده است

• wasting away, degeneration of a body part (medicine)
waste away, degenerate (medicine)
if a muscle or part of the body atrophies or is atrophied, it decreases in size or strength, often as a result of illness; a formal word. verb here but can be used as an uncount noun. e.g. ...physical atrophy of the optic nerves.
if something atrophies or is atrophied, it decreases in size or strength; a formal word. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. their society is in a state of atrophy.

دیکشنری تخصصی

[علوم دامی] آتروفی ؛ به تحلیل یا کاهش اندازه یک سلول، بافت عضو، یا قسمتی از بدن گفته می شود.
[زمین شناسی] لاغری، ضعفبنیه، نقصانقوهءنامیه، لاغرکردن، خشکشدن، لاغر شدن
[بهداشت] کوچک شدن - تحلیل رفتن

مترادف و متضاد

wasting away, disintegration


Synonyms: decline, degeneracy, degeneration, deterioration, diminution, downfall, downgrade


لاغری (اسم)
impotence, impotency, angularity, emaciation, atrophy, maceration

ضعف بنیه (اسم)
atrophy

نقصان قوهء نامیه (اسم)
atrophy

لاغر شدن (فعل)
atrophy

لاغر کردن (فعل)
attenuate, thin, atrophy, macerate, emaciate, slenderize

خشک شدن (فعل)
atrophy, become dry, shrivel, fade, wither, parch

جملات نمونه

Muscles that are not used will atrophy.

عضلاتی که به‌ کار گرفته نمی‌شوند، کوچک و ضعیف می‌شوند.


Many rural communities have atrophied.

بسیاری از جوامع روستایی از رونق افتاده‌اند.


1. muscles that are not used will atrophy
عضلاتی که به کار گرفته نمی شوند کوچک و ضعیف می شوند.

2. a disuse of the muscles will cause their atrophy
به کار نبردن عضلات موجب خشک شدن آنها می شود.

3. An ability may atrophy if it is not used.
[ترجمه ترگمان]اگر مورد استفاده قرار نگیرد، توانایی لاغر شدن ممکن است لاغر باشد
[ترجمه گوگل]اگر از آن استفاده نکنید، توانایی ممکن است آتروفیک باشد

4. Memory can atrophy through lack of use.
[ترجمه ترگمان]حافظه می تواند دچار کمبود مصرف شود
[ترجمه گوگل]حافظه می تواند از طریق کمبود استفاده کند

5. Increased basal serum gastrin is related to both atrophy and H pylori infection but not to ageing perse.
[ترجمه ترگمان]افزایش basal سرم به عفونت atrophy و H مربوط است اما به پیری زودرس مربوط نیست
[ترجمه گوگل]افزایش گاسترین سرم پایه با هر دو عفونت آتروفی و ​​هپیلوری ارتباط دارد، اما نه به پیری زوج

6. However, acid secretion in old subjects without atrophy was not different to that in young subjects, irrespective of H pylori status.
[ترجمه ترگمان]با این حال، ترشح اسید در موضوعات قدیمی، بدون توجه به وضعیت H
[ترجمه گوگل]با این حال، ترشح اسید در افراد سالم بدون آتروفی، در مقایسه با افراد جوان، متفاوت بود، بدون در نظر گرفتن وضعیت هپیلوری

7. Using multiple linear regression analysis, gastritis with atrophy was the only factor that had an independent negative effect on acid secretion.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از آنالیز رگرسیون خطی چندگانه، gastritis با atrophy تنها عاملی بود که تاثیر منفی مستقل بر ترشح اسید داشت
[ترجمه گوگل]با استفاده از تجزیه و تحلیل رگرسیون چندگانه، گاستریت با آتروفی تنها عاملی بود که اثر منفی منفی بر ترشح اسید داشت

8. Atrophy, which is closely related to H pylori infection, is associated with a decline in acid secretion.
[ترجمه ترگمان]atrophy، که ارتباط نزدیکی با عفونت H pylori دارد، با کاهش ترشح اسید همراه است
[ترجمه گوگل]Atrophy، که نزدیک به عفونت هلیکوباکتر پیلوری است، با کاهش ترشح اسید همراه است

9. Gastritis with atrophy and the consequent loss of acid mediated inhibition of gastrin release contributes most to this increase.
[ترجمه ترگمان]gastritis با لاغر شدن و از دست رفتن متعاقب بازدارنده غیر مستقیم اسید، بیشتر به این افزایش کمک می کند
[ترجمه گوگل]گاستریت با آتروفی و از دست رفتن اسید مهار شده از انتشار گاسترین موجب بیشتر شدن این افزایش می شود

10. The pattern is allowed to atrophy through disuse.
[ترجمه ترگمان]این الگو مجاز است که atrophy را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این الگو اجازه می دهد تا از طریق استفاده غیرفعال از آن استفاده شود

11. Increased basal serum gastrin is related to atrophy and to infection with H pylori.
[ترجمه ترگمان]افزایش basal سرم به لاغر شدن و عفونت با H pylori مربوط است
[ترجمه گوگل]افزایش گاسترین سرم پایه با آتروفی و ​​عفونت با هلیکوباکتر پیلوری ارتباط دارد

12. Atrophy in group C alleviated and bacterial translocation rate declined ( 3 5 % ) .
[ترجمه ترگمان]کاهش در گروه سی رفع شده و کاهش باکتری (۳ درصد)کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]آتروفی در گروه C کاهش و میزان انتقال نسبی باکتری ها (5/3٪) کاهش یافت

13. AIM: To study the atrophy and apoptosis effect of flutamide (Flu) and 2 hydroxyflutamide (HF) on the benign prostatic hypertrophy (BPH) of rats.
[ترجمه ترگمان]به منظور بررسی the و اثر آپوپتوز flutamide (Flu)و ۲ hydroxyflutamide (HF)در the خوش خیم hypertrophy (BPH)موش های صحرایی
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه اثر آتروفی و ​​آپوپتوزی فلوتامید (Flu) و 2 هیدروکسی فلوتامید (HF) بر هیپرتروفی خوش خیم پروستات (BPH) موش صحرایی

14. Conclusion In the plastic surgery of moderate ocular atrophy or microphthalmus, heart Dacron graft is safe and effective.
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری در عمل جراحی پلاستیک متوسط یا لاغر به طور متوسط، پیوند قلب به صورت ایمن و موثر است
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری: در جراحی پلاستیک آتروفی متوسط ​​میکرو فتالوم، قلب داکرون قلب امن و موثر است

15. The cultural life of the country will sink into atrophy unless more writers and artists emerge.
[ترجمه ترگمان]حیات فرهنگی این کشور در atrophy غرق خواهد شد مگر آنکه نویسندگان و هنرمندان بیشتری پدیدار شوند
[ترجمه گوگل]زندگی فرهنگی کشور به افتخار می آید مگر اینکه نویسندگان و هنرمندان دیگر ظهور کنند

پیشنهاد کاربران

کاهیدگی ، کاهش یافتگی

[پزشکی]
بافت کاهیدگی/کاهش یافتگی
کاهیدگی/کاهش یافتگی بافت

[پزشکی] :تحلیل رفته

تضعیف

تحلیل رفتن

To atrophy
تحلیل رفتن قوا یا اندازه چیزیی مثلا تحلیل رفتن عضله ها در بع علت عدم تحرک

Once you wait for the thoughts of rationalization to take over your gut, your wisdom begins to atrophy and eventually die

پلاسیده
ازبین رفته

کاهش بافت عضلانی که قحطی و گرسنگی کشیدن طولانی مدت، یکی از دلایلشه

atrophy ( پزشکی )
واژه مصوب: کاهیدگی
تعریف: تحلیل‏رفتگی یاخته یا بافت یا عضوی که رشد بهنجار داشته است


کلمات دیگر: