1. an appetite suppressant
کاهنده ی اشتها
2. an appetite that could not be satiated
اشتهایی که سیری ناپذیر بود
3. sharp appetite
اشتهای زیاد
4. voracious appetite
اشتهای سیری ناپذیر
5. a healthy appetite
اشتهای سالم
6. a keen appetite
اشتهای شدید
7. a large appetite
اشتهای زیاد
8. his insatiable appetite
اشتهای سیری ناپذیر او
9. the wholesome appetite of that swimmer
اشتهای جانانه ی آن شناگر
10. whet one's appetite
اشتهای خود (یا کسی را) تحریک کردن
11. to sharpen one's appetite
(مجازی) اشتهای کسی را تحریک کردن
12. to whet the appetite
اشتها را تیز کردن
13. today, i have no appetite at all
امروز اصلا اشتها ندارم.
14. lately, i have lost my appetite for music
اخیرا اشتیاق خود را نسبت به موسیقی از دست داده ام.
15. the tonic air of towchal increased my appetite
هوای فرح بخش توچال اشتهای مرا زیاد کرد.
16. when i was young, i had a big appetite
جوان که بودم اشتهایم زیاد بود.
17. Her appetite for gossip is absolutely indecent.
[ترجمه ترگمان]اشتهایش به خاطر شایعات بی اساس است
[ترجمه گوگل]اشتیاق او به شایستگی مطلقا ناخوشایند است
18. When I was ill I completely lost my appetite.
[ترجمه ترگمان]وقتی حالم بد شد، اشتهای خود را از دست دادم
[ترجمه گوگل]وقتی بیمار شدم، اشتهایم را کاملا از دست دادم
19. Like so many politicians, he had an insatiable appetite/desire/hunger for power.
[ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از سیاستمداران، او اشتهای سیری ناپذیر \/ اشتیاق \/ گرسنگی برای قدرت داشت
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از سیاستمداران، او اشتیاق / میل / گرسنگی نامناسب برای قدرت داشت
20. The symptoms of depression can include poor appetite and weight loss.
[ترجمه ترگمان]علائم افسردگی می تواند شامل اشتهای ضعیف و کاهش وزن باشد
[ترجمه گوگل]علائم افسردگی می تواند ضعف اشتها و کاهش وزن باشد
21. Appetite comes with eating.
[ترجمه ترگمان]Appetite با خوردن میاد
[ترجمه گوگل]اشتها به غذا می خورد
22. Don't spoil your appetite by eating between meals.
[ترجمه ترگمان]با خوردن غذا اشتهای خود را خراب نکن
[ترجمه گوگل]اشتهای خود را با غذا خوردن بین وعده های غذایی اشتباه نگیرید