(جراحی) کسی که عضوی از بدنش قطع شده است، ادمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
amputee
(جراحی) کسی که عضوی از بدنش قطع شده است، ادمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
انگلیسی به فارسی
آدمی که دست یا پا و یا عضو دیگرش قطع شده باشد
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a person who has lost all or part of a limb or digit as a result of accident or surgery.
• one who has had a limb or body part surgically removed
an amputee is someone who has had a limb removed surgically.
an amputee is someone who has had a limb removed surgically.
دیکشنری تخصصی
[بهداشت] مقطوع العضو
جملات نمونه
1. Also patron of amputees, basketweavers, gravediggers, and hermits; he is invoked against eczema.
[ترجمه ترگمان]همچنین حامی قطع عضو، basketweavers، قبرکن ها، و hermits؛ او علیه اگزما و اگزما برای eczema استفاده می شود
[ترجمه گوگل]همچنین حامی amputees، basketwavers، gravediggers و hermits؛ او علیه اگزما است
[ترجمه گوگل]همچنین حامی amputees، basketwavers، gravediggers و hermits؛ او علیه اگزما است
2. This has denied amputees such as Moi one of their only sources of income.
[ترجمه ترگمان]این موضوع، قطع عضو، مانند موی یکی از تنها منابع درآمد آن ها را تکذیب کرده است
[ترجمه گوگل]این امر امپوت ها را از قبیل Moi یکی از تنها منابع درآمد خود محروم کرده است
[ترجمه گوگل]این امر امپوت ها را از قبیل Moi یکی از تنها منابع درآمد خود محروم کرده است
3. As the Scouts approached the amputee, he was attempting to rock the weight of the cauldron.
[ترجمه ترگمان]همان طور که the به ران amputee نزدیک می شدند، سعی می کرد وزن دیگ را به هم بزند
[ترجمه گوگل]همانطور که پیشاهنگان به آمپوته نزدیک شدند، او سعی در سنگ کردن وزن دیگ شد
[ترجمه گوگل]همانطور که پیشاهنگان به آمپوته نزدیک شدند، او سعی در سنگ کردن وزن دیگ شد
4. Rickels, as do many amputees, wears a harness on his shoulders and back.
[ترجمه ترگمان]Rickels، مانند بسیاری از amputees، یک یراق بر دوش و پشتش دارد
[ترجمه گوگل]ریکلز، همانطور که بسیاری از amputees، می کند مهار در شانه های خود و پشت
[ترجمه گوگل]ریکلز، همانطور که بسیاری از amputees، می کند مهار در شانه های خود و پشت
5. Dynamic loads at joint of amputee are fundamental for rehabilitation of knee injury and prosthesis design.
[ترجمه ترگمان]باره ای دینامیک در اتصال قطع عضو برای بازسازی جراحت زانو و دست مصنوعی اساسی هستند
[ترجمه گوگل]بارهای پویا در اتصال آمپوته برای بازسازی آسیب زانو و طراحی پروتز اساسی است
[ترجمه گوگل]بارهای پویا در اتصال آمپوته برای بازسازی آسیب زانو و طراحی پروتز اساسی است
6. Three American amputee war veterans have climbed to the top of Mount Kilimanjaro in Tanzania.
[ترجمه ترگمان]سه سرباز قدیمی قطع عضو آمریکایی به قله کلیمانجارو در تانزانیا صعود کرده اند
[ترجمه گوگل]سه سرباز آمریکایی آمریکایی آمریکایی به بالای کوه کلیمانجارو در تانزانیا صعود کرده اند
[ترجمه گوگل]سه سرباز آمریکایی آمریکایی آمریکایی به بالای کوه کلیمانجارو در تانزانیا صعود کرده اند
7. Du Toit became the first female amputee to compete in the Olympics.
[ترجمه ترگمان]دوتویت اولین زن ورزش کار زن بود که در المپیک شرکت کرد
[ترجمه گوگل]Du Toit اولین نفری است که در رقابت های المپیک شرکت می کند
[ترجمه گوگل]Du Toit اولین نفری است که در رقابت های المپیک شرکت می کند
8. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
9. Next was a deformed man - an amputee - and after him, a dog.
[ترجمه ترگمان]نفر بعد مرد ناقص deformed بود - یک ران amputee - و بعد از او، یک سگ
[ترجمه گوگل]بعد یک مرد تغییر شکل یافته - یک آمپوت - و پس از او یک سگ بود
[ترجمه گوگل]بعد یک مرد تغییر شکل یافته - یک آمپوت - و پس از او یک سگ بود
10. Nobody wants an amputee.
[ترجمه ترگمان] هیچ کس به قطع عضو احتیاج نداره
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی خواهد amputee
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی خواهد amputee
11. A tiny, wood and straw stilt hut, it stands close to the ground to allow easy access for amputees.
[ترجمه ترگمان]یک کلبه کوچک، چوبی و پر کاه، به زمین نزدیک می شود تا به راحتی به amputees دسترسی پیدا کند
[ترجمه گوگل]یک کلبه کوچک، چوب و کاه، آن را نزدیک به زمین قرار می دهد تا اجازه دسترسی آسان برای amputees
[ترجمه گوگل]یک کلبه کوچک، چوب و کاه، آن را نزدیک به زمین قرار می دهد تا اجازه دسترسی آسان برای amputees
12. Not to mention wasted opportunity for the thousands of amputees better deserving of such an opportunity.
[ترجمه ترگمان]این فرصت را برای هزاران نفر که شایسته چنین فرصتی است به دست نیاورد
[ترجمه گوگل]به غیر از فرصتی که برای هزاران نفر از امپراطور ها به دست آورده اید، فرصت شغلی بهتر را به دست آورید
[ترجمه گوگل]به غیر از فرصتی که برای هزاران نفر از امپراطور ها به دست آورده اید، فرصت شغلی بهتر را به دست آورید
13. The main problem in Chechnya today is how to find artificial limbs for amputees.
[ترجمه ترگمان]مشکل اصلی در چچن امروز نحوه یافتن اعضای مصنوعی برای amputees است
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی امروز چچن چگونگی پیدا کردن مصنوعی برای آمپوته است
[ترجمه گوگل]مشکل اصلی امروز چچن چگونگی پیدا کردن مصنوعی برای آمپوته است
14. At the 2002 Commonwealth Games she became the first amputee to swim in the finals of a major able-bodied competition when she made the final of the 800m freestyle.
[ترجمه ترگمان]در بازی های مشترک المنافع ۲۰۰۲ او اولین فرد معلول شد که در مسابقات نهایی یک رقابت بزرگ با توانایی بالا شنا کرد او در مسابقه نهایی ۸۰۰ متر آزاد شد
[ترجمه گوگل]در سال 2002 بازی های مشترک المنافع، او اولین نفری بود که در فینال رقابت های بزرگی که در آن نهایی از آزادانه 800 متری ساخته شده بود، شنا کرد
[ترجمه گوگل]در سال 2002 بازی های مشترک المنافع، او اولین نفری بود که در فینال رقابت های بزرگی که در آن نهایی از آزادانه 800 متری ساخته شده بود، شنا کرد
15. I am paralyzed here ! I am a fucking amputee!
[ترجمه ترگمان]من اینجا فلج شدم! من یه amputee کیری - م
[ترجمه گوگل]من در اینجا فلج هستم من amputee لعنتی هستم!
[ترجمه گوگل]من در اینجا فلج هستم من amputee لعنتی هستم!
پیشنهاد کاربران
مقطوع العضو
کسی که دست یا پا و یا عضوی از بدنش قطع شده باشد
کسی که دست یا پا و یا عضوی از بدنش قطع شده باشد
A person who has had an arm or a leg removed by surgery
معلول
اندام بریده ؛ مقطوع العضو. ( اصطلاحی در نجوم ) . ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلج ) : برجهای اندام بریده کدامند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به بریده اندام در همین ترکیبات شود.
بریده اندام ؛ مقطوعةالاعضاء. اندام بریده : حمل و ثور و اسد و حوت بریده اندام اند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به اندام بریده در همین ترکیبات شود.
کلمات دیگر: