معنی : پیچیده، پیچ خورده
twisted
معنی : پیچیده، پیچ خورده
انگلیسی به فارسی
پیچ خورده، پیچیده
انگلیسی به انگلیسی
• bent, crooked, coiled, turned; having undergone a twisting process; having undergone rotation of opposite ends in opposing directions; entwined; distorted, perverted; sprained (ankle, etc.); having been made spiral in shape
if someone's mind or behaviour is twisted, it is unpleasantly abnormal.
if someone's mind or behaviour is twisted, it is unpleasantly abnormal.
دیکشنری تخصصی
[عمران و معماری] پیچیده
[ریاضیات] پیچیده، تابیده
[پلیمر] تابیده
[ریاضیات] پیچیده، تابیده
[پلیمر] تابیده
مترادف و متضاد
پیچیده (صفت)
abstruse, complex, intricate, wrapped, twisted, involved, knotty, sigmoid, indirect, crooked, rolled, obscurant, wreathy, recondite, crabby, crimpy, unintelligible, revolute, verticillate
پیچ خورده (صفت)
twisted, swept, kinky, twisty, turned
جملات نمونه
1. i twisted my ankle
مچ پایم رگ به رگ شد.
2. i twisted the flag around its staff
پرچم را دور چوب آن پیچیدم.
3. the twisted mind of a criminal
فکر منحرف یک آدم تبهکار
4. a pig's twisted tail
دم پیچ خورده ی خوک
5. the snake twisted itself around the branch
مار خودش را دور شاخه پیچید.
6. several yarns are twisted together to make a cord
برای ساختن ریسمان چندین نخ بهم تابیده می شود.
7. a tree which was twisted by the rack of storms
درختی که شدت توفان آن را در هم پیچانده بود.
8. those phrases that can be twisted to mean whatever governments want
آن عباراتی که می توان آنها را طوری پیچاند که معنی دلخواه دولت ها را برسانند
9. The boy twisted the top off the bottle.
[ترجمه ترگمان]پسرک روی بطری خم شد
[ترجمه گوگل]این پسر، بالا از بطری پیچید
[ترجمه گوگل]این پسر، بالا از بطری پیچید
10. She twisted her hair into a tight knot.
[ترجمه ترگمان]موهایش را گره کرد
[ترجمه گوگل]او موهای خود را به یک گره تنگ پیچید
[ترجمه گوگل]او موهای خود را به یک گره تنگ پیچید
11. The patient twisted about in pain.
[ترجمه نیما چوبین] بیمار از درد به خود می پیچید
[ترجمه ترگمان]بیمار در حال درد و رنج پیچ وتاب می خورد[ترجمه گوگل]بیمار در مورد درد پیچ خورده است
12. She twisted many threads to make this rope.
[ترجمه ترگمان]او نخ های زیادی را تاب می داد تا این طناب را درست کند
[ترجمه گوگل]او چند موضوع را برای ایجاد این طناب پیچید
[ترجمه گوگل]او چند موضوع را برای ایجاد این طناب پیچید
13. Her hair was twisted into a knot on top of her head.
[ترجمه ترگمان]موهایش در بالای سرش گره خورده بود
[ترجمه گوگل]موهایش به یک گره بالای سرش پیچ خورده بود
[ترجمه گوگل]موهایش به یک گره بالای سرش پیچ خورده بود
14. I twisted the bandage round her knee.
[ترجمه ترگمان]بانداژ را دور زانوی او حلقه کردم
[ترجمه گوگل]بانداژ زانو را زدم
[ترجمه گوگل]بانداژ زانو را زدم
15. He twisted his head slightly, and looked up at her.
[ترجمه ترگمان]سرش را کمی چرخاند و به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او کمی سرش را پیچید و به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او کمی سرش را پیچید و به او نگاه کرد
16. I was moving some furniture and I twisted my ankle in the process .
[ترجمه ترگمان]من داشتم یه سری وسایل رو جابجا می کردم و قوزک پام پیچ خورد
[ترجمه گوگل]من برخی از مبلمان را در حال حرکت بودم و مچ پا را در این روند پیچیدم
[ترجمه گوگل]من برخی از مبلمان را در حال حرکت بودم و مچ پا را در این روند پیچیدم
پیشنهاد کاربران
دور خورده
( طرز فکر یا رفتار ) مریضانه و غیر معمول، حال به هم زن
she’s got me twisted
من به دو بخش تقسیم شدم بخشی پیش اون و بخشی پیش خودم
من به دو بخش تقسیم شدم بخشی پیش اون و بخشی پیش خودم
پیچ خورد
تحریف شده
پیچ خورده
بیمار روانی
Whoever sent those letters has a twisted mind
Whoever sent those letters has a twisted mind
پیچ پیچی ، در هم
طفره رفتن
از ریخت افتاده، از شکل طبیعی خود خارج شده، تاب برداشته
twisted ( فعل گذشته ساده ) = پیچ خورد
پیچ و تاب خورده - پیچ خورده
پیچ خوردن
ناجور، نامناسب
It's sick and twisted
کار زشت و عجیب وغریبه
Name of Serial:grey's anatomy ep 2
کار زشت و عجیب وغریبه
Name of Serial:grey's anatomy ep 2
شیطان صفت
کلمات دیگر: