کلمه جو
صفحه اصلی

anatomy


معنی : تجزیه، تشریح، ساختمان، ساختمان بدن، کالبد شناسی، استخوان بندی، مبحی تشریح
معانی دیگر : شناخت ساختمان گیاهان و جانداران، کالبد شکافی، تشریح (بدن جاندار یا گیاه)، ساختمان بدن جاندار یا گیاه، ساختار، تجزیه و تحلیل دقیق، فروکافت، مبحک تشریح

انگلیسی به فارسی

آناتومی، تشریح، ساختمان، ساختمان بدن، کالبد شناسی، استخوان بندی، تجزیه، مبحی تشریح


کالبدشناسی، شناخت ساختمان گیاهان و جانداران، استخوان‌بندی، کالبدشکافی، تشریح (بدن جاندار یا گیاه)، ساختمان بدن جاندار یا گیاه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: anatomies
(1) تعریف: the structure of an organism or of its parts.

- They're studying the anatomy of the spleen.
[ترجمه ترگمان] آن ها در حال بررسی آناتومی of هستند
[ترجمه گوگل] آنها آناتومی طحال را مطالعه می کنند

(2) تعریف: the science concerned with the structure or physiology of plants or animals.

- The medical students will take more courses in anatomy in the next semester.
[ترجمه ترگمان] دانشجویان پزشکی در ترم آینده دوره های بیشتری را در کلاس درس خواهند گذراند
[ترجمه گوگل] دانشجویان پزشکی در ترم آخر تحصیلات بیشتری را در زمینه آناتومی انجام خواهند داد

(3) تعریف: the dissection of an organism, allowing examination of its various structures.

- The students gathered around to observe the anatomy.
[ترجمه ترگمان] دانش آموزان برای مشاهده کالبدشناسی گرد هم آمدند
[ترجمه گوگل] دانش آموزان برای جمع آوری آناتومی جمع شدند

(4) تعریف: a detailed or thorough analysis.

- The text gives a thorough anatomy of Napolean's military strategy.
[ترجمه ترگمان] این متن، آناتومی خوبی از استراتژی نظامی Napolean را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل] متن آناتومی کامل استراتژی نظامی ناپلئون را ارائه می دهد

• science which deals with the structure of organisms (humans, animals, etc.)
someone's anatomy is the structure of their body.
anatomy is the study of the structure of the bodies of people or animals.
an anatomy of a particular subject or idea is an examination or investigation of it.

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] تشریح - کالبدشناسی

مترادف و متضاد

physical structure of animals, plants


Synonyms: build, composition, figure, form, frame, framework, makeup, physique, shape


تجزیه (اسم)
resolution, dissolution, analysis, decomposition, parsing, disintegration, dissociation, catalysis, anatomy, dissection, breakup, shakedown, sequestration, refraction, dialysis, severance

تشریح (اسم)
description, innuendo, anatomy, dissection, surgery, commentation

ساختمان (اسم)
make, frame, anatomy, building, construction, structure, erection, skeleton, formation, making, mechanism, standing

ساختمان بدن (اسم)
anatomy, physique

کالبد شناسی (اسم)
anatomy, somatology

استخوان بندی (اسم)
bone, anatomy, skeleton, framework

مبحی تشریح (اسم)
anatomy

study of animal, plant structure


Synonyms: analysis, biology, cytology, diagnosis, dissection, division, embryology, etiology, examination, genetics, histology, inquiry, investigation, medicine, morphology, physiology, zoology


جملات نمونه

1. descriptive anatomy
کالبدشناسی توصیفی

2. pathological anatomy
کالبدشناسی وابسته به آسیب شناسی

3. general anatomy
کالبد شناسی عمومی

4. We have to do anatomy next term.
[ترجمه ترگمان]ما باید در دوره بعد آناتومی را انجام دهیم
[ترجمه گوگل]ما باید آناتومی را در دوره بعدی انجام دهیم

5. Knowledge of human anatomy is essential to figure drawing.
[ترجمه ترگمان]دانش آناتومی انسانی برای طراحی ضروری است
[ترجمه گوگل]دانستن آناتومی انسان برای طراحی نقاشی ضروری است

6. An understanding of human anatomy is important to a dancer.
[ترجمه ترگمان]درک آناتومی انسانی برای یک رقاص مهم است
[ترجمه گوگل]درک اناتوم انسانی برای رقصنده مهم است

7. You could see a part of his anatomy that I'd rather not mention.
[ترجمه ترگمان]تو می تونستی بخشی از anatomy رو ببینی که من ترجیح می دم بهش اشاره نکنم
[ترجمه گوگل]شما می توانید بخش هایی از آناتومی خود را مشاهده کنید که من ترجیح می دهم آن را ذکر نکنم

8. They draw the nude figure with careful anatomy.
[ترجمه ترگمان]آن ها پیکر برهنه را با کالبدشناسی دقیق رسم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها چهره برهنه را با آناتومی دقیق قرعه کشی می کنند

9. Elkind's book is an anatomy of one man's discussion with his son about life.
[ترجمه ترگمان]کتاب Elkind آناتومی صورت یک انسان با پسرش در مورد زندگی است
[ترجمه گوگل]کتاب الکیند آناتومی از گفتگوهای یک مرد با پسرش درباره زندگی است

10. Physiology and anatomy are basic to medical science.
[ترجمه ترگمان]فیزیولوژی و کالبدشناسی برای علم پزشکی پایه هستند
[ترجمه گوگل]فیزیولوژی و آناتومی در علوم پزشکی پایه هستند

11. The whole play reads like an anatomy of evil.
[ترجمه ترگمان]همه نمایشنامه مانند آناتومی بدی می خواند
[ترجمه گوگل]تمام بازی ها مانند آناتومی بد است

12. He works as a demonstrator in anatomy at Wolfson College.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یکی از تظاهرکنندگان در کالج Wolfson کار می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک تظاهر کننده در آناتومی در کالج ولفسون کار می کند

13. When only seeing is believing the unseen reproductive anatomy of the female can not be an article of faith.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که تنها می توان باور کرد که آناتومی جنسی نامریی ماده را نمی توان به عنوان یک ماده ایمان قلمداد کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که فقط مشاهده می کنید اعتقاد بر این است که آناتومی بی نظیر تولید مثل زن نمی تواند یک مقاله ایمانی باشد

14. First, the anatomy of an ice dam; how it happens and why.
[ترجمه ترگمان]اول، آناتومی یک سد یخی، چگونه رخ می دهد و چرا
[ترجمه گوگل]اول، آناتومی سد یخی؛ چگونه اتفاق می افتد و چرا

15. Here, anatomy provides an intriguing clue.
[ترجمه ترگمان]در اینجا، کالبدشناسی اطلاعات جالبی ارائه می کند
[ترجمه گوگل]در اینجا، آناتومی یک نشانه جذاب ارائه می دهد

descriptive anatomy

کالبدشناسی توصیفی


pathological anatomy

کالبدشناسی وابسته به آسیب‌شناسی


اصطلاحات

general anatomy

کالبدشناسی عمومی


پیشنهاد کاربران

اِنَدِمی

تجزیه و تحلیل

آناتومی - ساختمان ( بدن )

《 پارسی را پاس بِداریم 》
anatomy
واژه ای ایرانی - اُروپایی ست :
anatomy : ana - tom - y
ana = پیش وَندِ کُهَنِ ایرانی ، مانَندِ : آناهیتا ( ناهید ) به مینه یِ پاد ، ضِدّ
tom = واژه یِ " دام وَ تَن " که به مینه های زیر به کار رَفته اَند : کُدام ( کُ - دام ) ، دام ( تَله ) ، تَهم ( تَهم تَن ) ، تَهمینه ( تَهم - اینه ) تُخم ، تُمَگ ؛ که هَمِگی به مینه یِ بَدَن ، پِیکَر ، کَرپ ، کالبُد ، جِسم ( گِشن ) اَند.
y - = پَس وَندِ نام ساز
گَرته بَرداری : اَناتَنی ، اَنادامی
بَرپایه یِ پارسیِ اِمروز : تَن شِناسی ، تَن شِکافی ، تَن دانی ( اَز دانِستَن ) ، بَدَن شِناسی
به نِگَر می رِسَد شِکافی یک پِیمیده ( مَفهوم ) باشَد.
شایَد بَدَن ایرانی - اُروپایی وَ با body هَم ریشه باشَد.

anatomy ( پزشکی )
واژه مصوب: تشریح 1
تعریف: بررسی عملی و تجربی شکل و ساختار ماکروسکوپی بخش های گوناگون بدن


کلمات دیگر: