1. a congenital cheerfulness
نشاط نهادی
2. a congenital disease
بیماری مادرزادی
3. When John was 1 he died of congenital heart disease.
[ترجمه Javad] هنگامی که جان یک ساله بود، به علت بیماری مادرزادی قلبی از دنیا رفت.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که جان ۱ ساله شد، براثر بیماری مادرزادی قلبی درگذشت
[ترجمه گوگل]وقتی جان 1 بود، از بیماری قلبی مادرزادی میمیرد
4. He has a congenital heart defect.
[ترجمه ترگمان]یه نارسایی قلبی مادرزادی داره
[ترجمه گوگل]او دارای نقص مادرزادی قلب است
5. He was a congenital liar and usually in debt.
[ترجمه ترگمان]او دروغ گوی مادرزادی و معمولا مقروض بود
[ترجمه گوگل]او دروغگوی مادرزادی بود و معمولا در بدهی بود
6. Possibly a congenital abnormal connection was present between the cystic duct and the right biliary system.
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه رابطه نرمال غیر طبیعی بین مجرای cystic و system right وجود داشته باشه
[ترجمه گوگل]احتمالا ارتباط غیر طبیعی مادرزادی بین کانال کیستیک و سیستم صفراوی راست وجود دارد
7. Admittedly, the back condition responsible is partly congenital, but that can not disguise the root cause, namely over-use.
[ترجمه ترگمان]مسلما شرط عقب مسئول تا حدودی مادرزادی است، اما نمی تواند علت ریشه ای را پنهان کند، یعنی استفاده بیش از حد
[ترجمه گوگل]مسلما شرایط پشتی مسئولانه تا حدی مادرزادی است، اما نمی تواند علت اصلی، یعنی بیش از حد، را پنهان کند
8. Safire, who ungentlemanly called Hillary a congenital liar, knows something of which he speaks.
[ترجمه ترگمان]Safire، که ungentlemanly است Hillary دروغگو است، می داند که چیزی از آن حرف می زند
[ترجمه گوگل]سفیر، که به طور غیرمعمول هیلاری دروغگوی مادرزادی نامیده است، چیزی را می داند که او می گوید
9. Now her congenital hip problem left the number two guard spot wide open for next year.
[ترجمه ترگمان]هم اکنون مشکل بزرگ کفل او، این عدد دو گارد را برای سال آینده باز گذاشته است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، مشکل حاد مادرزادی، شماره دوم گارد را برای سال آینده باز کرده است
10. He's a congenital liar .
[ترجمه ترگمان]اون یه دروغگوی واقعیه
[ترجمه گوگل]او دروغگوی مادرزادی است
11. She manages all this, despite suffering from congenital abnormalities herself.
[ترجمه ترگمان]با وجود درد ناشی از بیماری مادرزادی، همه این کارها را می کند
[ترجمه گوگل]او تمام اینها را مدیریت می کند، به رغم آنکه از ابتلا به ناراحتی های مادرزادی رنج می برد
12. Of course, in that environment, being a congenital liar was small potatoes.
[ترجمه ترگمان]البته در آن محیط، یک دروغ گوی مادرزادی potatoes کوچک بود
[ترجمه گوگل]البته، در این محیط، دروغگو بودن مادرزادی، سیب زمینی کوچک بود
13. Infants with haemolytic disease or with major congenital malformations were excluded from analysis.
[ترجمه ترگمان]اطفال با بیماری haemolytic یا با ناهنجاری های مادرزادی اصلی از آنالیز حذف شدند
[ترجمه گوگل]نوزادان مبتلا به بیماری همولیتیک یا ناهنجاری های مادرزادی عمده از مطالعه حذف شدند
14. Congenital nystagmus starts soon after birth and is occasionally seen in an outpatient setting.
[ترجمه ترگمان]ناهنجاری های مادرزادی به زودی پس از تولد آغاز می شود و گاهی در یک محیط سرپایی دیده می شود
[ترجمه گوگل]زایمان زودرس پس از زایمان آغاز می شود و گاهی اوقات در محیط سرپایی دیده می شود