کلمه جو
صفحه اصلی

exogamy


معنی : برون همسری، برون پیوندی، ازدواج با افراد خارج از قبیله
معانی دیگر : برون همسری (در برابر: درون همسری endogamy)

انگلیسی به فارسی

برون‌پیوندی، ازدواج با افراد خارج از قبیله، برونه مسری


exogamy، برون همسری، برون پیوندی، ازدواج با افراد خارج از قبیله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: exogamic (adj.), exogamous (adj.)
(1) تعریف: marriage outside of one's tribe or similar social unit. (Cf. endogamy.)

(2) تعریف: in biology, reproduction resulting from the union of two gametes from different ancestral backgrounds.

• practice of marrying outside of one's particular group or tribe

دیکشنری تخصصی

[بهداشت] برون آمیزی - ازدواج برون تباری

مترادف و متضاد

برون همسری (اسم)
exogamy

برون پیوندی (اسم)
exogamy

ازدواج با افراد خارج از قبیله (اسم)
exogamy

جملات نمونه

1.
برون همسری

2. For two millennia, exogamy was a major transgression for Jews.
[ترجمه ترگمان]برای دو هزاره، exogamy یک گناه بزرگ برای یهودیان بود
[ترجمه گوگل]برای دو هزاره، exogamy یک تجاوز عمده برای یهودیان بود

3. Female exogamy means that apes are largely devoid of mechanisms for females to build coalitions of relatives.
[ترجمه ترگمان]exogamy زن به این معنی است که میمون ها تا حد زیادی فاقد مکانیزم برای زنان هستند تا coalitions از اقوام تشکیل دهند
[ترجمه گوگل]Exogamy زن به این معنی است که مکزیک عمدتا مکانیسم برای زنان برای ساختن ائتلافی از بستگان ندارد

4. Exogamy prevents the ill effects of inbreeding and promotes evolution of human race.
[ترجمه ترگمان]exogamy از اثرات بد همخونی و ارتقای تکامل نژاد بشر جلوگیری می کند
[ترجمه گوگل]Exogamy جلوگیری از اثرات نامطلوب درهم زدگی و ترویج تکامل نژاد انسان است

5. Last, it analyzes the relationship between totemism and exogamy, and the three functions of exogamy.
[ترجمه ترگمان]در آخر، رابطه بین totemism و exogamy و سه تابع of را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]آخر، آن را تجزیه و تحلیل رابطه بین totemism و exogamy، و سه عمل exogamy

6. Exogamy The fusion of gametes produced by organisms that are not closely related.
[ترجمه ترگمان]exogamy کردن گامت های تولید شده توسط موجودات زنده، که ارتباط نزدیکی با آن ها ندارد
[ترجمه گوگل]Exogamy همجوشی gametes تولید شده توسط ارگانیسم هایی است که نزدیک به هم نیستند

7. It seems to be fairly hard for a species to switch from female exogamy to male exogamy, or vice versa.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که برای گونه ای بسیار سخت است که از ماده exogamy ماده به exogamy مذکر، یا بالعکس استفاده شود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد برای یک گونه نسبتا دشوار برای تغییر از زن exogamy به exogamy مرد، و یا برعکس

8. They could never be of lower caste than herself and the principle of lineage exogamy applied.
[ترجمه ترگمان]آن ها هرگز نمی توانستند طبقه پایین تر از خود و اصل دودمان exogamy را به کار گیرند
[ترجمه گوگل]آنها هرگز نمیتوانند از کاسه پایینتری نسبت به خودشان داشته باشند و اصل الگودهی exogamy اعمال شود

9. But, owing to the nature of ancient kinship, as we have seen it, exogamy afforded no proper security against the intermixture of persons near of kin.
[ترجمه ترگمان]اما به علت ماهیت خویشاوندی قدیم، همان طور که ما آن را دیده ایم، exogamy هیچ امنیت مناسبی در برابر the خویشاوند نزدیکی پیدا نکرده است
[ترجمه گوگل]اما، با توجه به ماهیت خویشاوندی باستانی، همانطور که مشاهده کردیم، exogamy هیچ امنیت مناسب را در برابر مخلوط کردن افراد نزدیک به جنس نیاورد

10. The reader will have little difficulty in granting that we may do so when he reflects on the prevalence of exogamy, the origin of which must be referred to that want of balance.
[ترجمه ترگمان]خواننده مشکل چندانی در اعطای این موضوع ندارد که ما می توانیم این کار را زمانی انجام دهیم که او در مورد شیوع of صحبت کند، که منشا آن باید به آن نیاز به تعادل ارجاع داده شود
[ترجمه گوگل]خواننده در اعطای این موضوع که ما ممکن است این کار را انجام دهیم، هنگامی که او را در مورد شیوع exogamy، منشاء که باید به آن که مایل به تعادل است اشاره می کند

11. The chief of these questions respect the origin of exogamy and of endogamy. As.
[ترجمه ترگمان]رئیس این سوالات به اصل of و of احترام می گذارد مثل
[ترجمه گوگل]رئیس این سؤالات، منشا بی نظمی و اندوگی را رعایت می کند مانند

پیشنهاد کاربران

exogamy ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: برون همسری
تعریف: ازدواج با فردی خارج از خاندان یا عشیره یا واحد اجتماعی


کلمات دیگر: