کلمه جو
صفحه اصلی

جدور

فرهنگ فارسی

نام بن یا منسی که از ذریه شاول بود

لغت نامه دهخدا

جدور. [ ج َ ] (ع ص ، اِ) زمین گود. زمین پست .


جدور. [ ] (اِخ ) اسم موضعی است در یهودا و سعیر. (اول تواریخ ایام 4:39). (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ] (اِخ ) شهری است از شهرهای بن یامین . (اول تواریخ ایام 12:7) که همان جادراست که در صحیفه ٔ یوشع 12:13 مذکور است . (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ] (اِخ ) نام دهی است که در میانه ٔبیت لحم و حبرون واقع است . (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ] (اِخ ) نام بن یامنسی که از ذریه شاول بود. (اول تواریخ ایام 8:31 و 9:37). (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ] (عبری ، اِ) یا جادر در عبری به معنی برج است . (صحیفه یوشع 15:58). (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ج ُ ] ( ع مص ) برآمدگی و آثار گزیدگی است در گردن خر. ( از شرح قاموس ). جدر بر آوردن خر. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). آبله برآوردن گردن خر. ( از قطر المحیط ). || ( ع اِ ) جمع جَدر، به معنی گیاه ریگی است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به جدر شود. || جمع جدر، در تمام معانی. ( از لسان العرب ). و در بیت زیر به معنی جانب است :
تسقی مَذانب قد طالت ْ عصیفتُها
جدورها من أتی المأمطموم.
لحیانی ( از لسان العرب ).
|| سزاوار. ( مهذب الاسماء، نسخه خطی ). || زمین گود. مغاک. ( یادداشت مؤلف ).

جدور. [ ج َ ] ( ع ص ، اِ ) زمین گود. زمین پست.

جدور. [ ] ( عبری ، اِ ) یا جادر در عبری به معنی برج است. ( صحیفه یوشع 15:58 ). ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] ( اِخ ) نام دهی است که در میانه ٔبیت لحم و حبرون واقع است. ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] ( اِخ ) شهری است از شهرهای بن یامین. ( اول تواریخ ایام 12:7 ) که همان جادراست که در صحیفه یوشع 12:13 مذکور است. ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] ( اِخ ) اسم موضعی است در یهودا و سعیر. ( اول تواریخ ایام 4:39 ). ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] ( اِخ ) اسم دو شخص است از [ نواده ] یهودا. ( اول تواریخ ایام 4:4 و 18 ). ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] ( اِخ ) نام بن یامنسی که از ذریه شاول بود. ( اول تواریخ ایام 8:31 و 9:37 ). ( از قاموس کتاب مقدس ).

جدور. [ ] (اِخ ) اسم دو شخص است از [ نواده ٔ ] یهودا. (اول تواریخ ایام 4:4 و 18). (از قاموس کتاب مقدس ).


جدور. [ ج ُ ] (ع مص ) برآمدگی و آثار گزیدگی است در گردن خر. (از شرح قاموس ). جدر بر آوردن خر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آبله برآوردن گردن خر. (از قطر المحیط). || (ع اِ) جمع جَدر، به معنی گیاه ریگی است . (از اقرب الموارد). و رجوع به جدر شود. || جمع جدر، در تمام معانی . (از لسان العرب ). و در بیت زیر به معنی جانب است :
تسقی مَذانب قد طالت ْ عصیفتُها
جدورها من أتی ّ المأمطموم .

لحیانی (از لسان العرب ).


|| سزاوار. (مهذب الاسماء، نسخه ٔ خطی ). || زمین گود. مغاک . (یادداشت مؤلف ).


کلمات دیگر: