1. fixed prices
قیمت های ثابت
2. fixed prices
قیمت های ثابت
3. fixed purpose
اراده ی استوار
4. fixed asset
دارایی ثابت
5. a fixed contest
مسابقه ی تقلب آمیز
6. a fixed deposit
سپرده ی ثابت
7. a fixed idea
فکر وسواس گونه
8. a fixed satelite
ماهواره ی زمین ایستا
9. he fixed the door so that it could not be opened from outside
درب را جوری کرد که از بیرون باز نمی شد.
10. he fixed the radio for free
او رادیو را مجانی درست کرد.
11. pari fixed the room
پری اتاق را مرتب کرد.
12. the fixed stars at the periphery of the universe
ستاره های ناجنبا در حاشیه ی کیهان
13. have they fixed on a place yet?
آیا تا به حال جایی را انتخاب کرده اند؟
14. she had fixed her eyes on the target
او چشمان خود را بر هدف دوخته بود.
15. to stand fixed in one place
در یک جا بی حرکت ایستادن
16. she is comfortably fixed for life
زندگی او در کمال رفاه تا آخر عمر فراهم است.
17. that event was fixed in her mind for ever
آن رویداد برای همیشه در خاطرش نقش بسته بود.
18. the plane's wings are fixed
بال های هواپیما ثابت است.
19. the wooden shelf was fixed on the wall with two iron brackets
تاقچه ی چوبی با دو بازوی آهنی به دیوار وصل شده بود.
20. each of the legs was fixed to the table with four screws
هر یک از پایه ها با چهار پیچ به میز وصل شده بود.
21. we saw his baleful eyes fixed on us
متوجه شدیم که چشمان شرارت بار خود را بر ما دوخته بود.
22. i loved the food you had fixed last night
از خوراکی که دیشب درست کرده بودی خیلی خوشم آمد.
23. don't junk this radio; it may be fixed
این رادیو را دور نیانداز شاید بشود آن را درست کرد.
24. the opposition claimed that the elections had been fixed
مخالفان ادعا کردند که در انتخابات تقلب شده بود.
25. I must get the television fixed.
[ترجمه ترگمان]باید تلویزیون رو درست کنم
[ترجمه گوگل]من باید تلویزیون را ثابت کنم
26. The relations have rigidified into fixed patterns.
[ترجمه ترگمان]روابط به الگوهای ثابت تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]روابط به الگوهای ثابت تسریع شده اند
27. I fixed up an appointment to see her.
[ترجمه ترگمان]من قرار ملاقاتی برای ملاقات او تعیین کردم
[ترجمه گوگل]من یک قرار ملاقات برای دیدن او تعیین کردم
28. He kept his gaze fixed on the car ahead.
[ترجمه ترگمان]نگاهش را روی اتومبیل متمرکز کرد
[ترجمه گوگل]او نگاه خود را بر روی ماشین پیش گذاشت
29. We fixed a picture on the wall.
[ترجمه ترگمان]ما تصویر را روی دیوار ثابت کردیم
[ترجمه گوگل]یک تصویر بر روی دیوار ثابت کردیم
30. All eyes are fixed upon Asia as the Land of Promise for millions yet unborn.
[ترجمه ترگمان]همه چشم ها به آسیا به عنوان سرزمین وعده میلیونها نفر هنوز متولد نشده است
[ترجمه گوگل]همه چشم ها به آسیا به عنوان سرزمین وعده برای میلیون ها نفر هنوز متولد نشده اند