1. He was willing to face any hardship in fulfillment of his duty.
[ترجمه ترگمان]حاضر بود با هر سختی به انجام دادن وظیفه خود عمل کند
[ترجمه گوگل]او مایل بود در انجام وظیفه خود با هر گونه سختی مواجه شود
2. Are you looking for greater fulfillment and satisfaction in your work?
[ترجمه ترگمان]آیا به دنبال اجرای بیشتر و رضایت بیشتر در کار خود هستید؟
[ترجمه گوگل]آیا در کار خود به دنبال تحقق و رضایت بیشتر هستید؟
3. Joy and fun, wish fulfillment and blessing, come to your home this Thanksgiving!
[ترجمه ترگمان]شادی و تفریح، آرزوی موفقیت و دعای خیر به خانه شما در این جشن شکرگزاری بیاید!
[ترجمه گوگل]شادی و سرگرم کننده، آرزوی تحقق و برکت، در این شکرگذاری به خانه خود برسید!
4. Congratulations,graduate. May all your dreams and plans turn to fulfillment and success.
[ترجمه ترگمان]تبریک می گویم، فارغ التحصیل شده می توانید تمام رویاهای خود را به پایان برسانید و برای رسیدن به موفقیت و موفقیت برنامه ریزی کنید
[ترجمه گوگل]تبریک میگم، فارغ التحصیل میشه شاید تمام رویاها و برنامه های شما به موفقیت و موفقیت برسد
5. People find fulfillment in working for a common goal.
[ترجمه ترگمان]مردم برای رسیدن به یک هدف مشترک به دنبال رسیدن به هدف هستند
[ترجمه گوگل]مردم برای رسیدن به اهداف مشترک تلاش می کنند
6. After many years, his plans have come to fulfillment.
[ترجمه ترگمان]پس از سال ها، برنامه های او به پایان رسیده است
[ترجمه گوگل]پس از سالها، برنامه هایش به تحقق رسیده است
7. Happiness is a feeling of contentment, fulfillment, joy, blissfulness and inner peace-the most sought-after emotional wealth in life. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]شادی، احساس خرسندی، رضایت، شادی، آرامش و آرامش درونی - که بیشتر به دنبال ثروت عاطفی در زندگی است دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]خوشبختی یک احساس رضایت، تحقق، شادی، سعادت و آرامش درونی است - ثروتمندترین عناوین زندگی در زندگی دکتر T P Chia
8. Many people seek self-actualization and fulfillment through parenthood.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم به دنبال شکوفایی و تحقق بخشیدن از طریق پدر و مادر شدن هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم به دنبال خودکفایی و تحقق آن از طریق والدین هستند
9. There is no shortcut to human fulfillment for men-just the short circuit of impotence.
[ترجمه ترگمان]هیچ راه میانبری برای رسیدن انسان به انسان وجود ندارد - تنها راه کوتاه ناتوانی
[ترجمه گوگل]هیچ راهی برای تحقق انسان برای مردان وجود ندارد - فقط اتصال کوتاه ناتوانی جنسی
10. Maxwell also has found fulfillment drawing the real-life dramas of the courtroom.
[ترجمه ترگمان]مکسول هم اجرای نمایشنامه های واقعی در سالن دادگاه را نیز به دست آورده بود
[ترجمه گوگل]ماکسول همچنین تحقق بخشیدن به درامهای زندگی واقعی دادگاه را پیدا کرده است
11. When their eyes meet she envisions the fulfillment of her dream of marrying a man with aristocratic connections not from Middlemarch.
[ترجمه ترگمان]وقتی نگاهشان با هم تلاقی می کند، آرزوی ازدواج با مردی با روابط اشرافی، نه از می دل مارچ
[ترجمه گوگل]هنگامی که چشم هایشان را ملاقات می کنند، او قصد دارد از رویارویی با مردی با ارتباطات اشرافی، نه از Middlemarch، ازدواج کند
12. For Thoreau the path to fulfillment must bypass human brotherhood or communication.
[ترجمه ترگمان]برای Thoreau مسیر تحقق باید از برادری یا ارتباطات انسانی خارج شود
[ترجمه گوگل]برای Thoreau مسیر دستیابی به تحقق باید برادر یا ارتباطات انسانی را دور بزند
13. Vroom added the idea that need fulfillment and motivation was somewhat more complicated than the others had suggested.
[ترجمه ترگمان]Vroom افزود این ایده که نیاز به تحقق و انگیزش نیاز دارد تا حدی پیچیده تر از آن چیزی است که دیگران پیشنهاد کرده بودند
[ترجمه گوگل]وروم این ایده را مطرح کرد که نیاز به تحقق و انگیزه، تا حدودی پیچیده تر از دیگران بود
14. People are wondering if they will ever see the fulfillment of the government's campaign pledges.
[ترجمه ترگمان]مردم در این فکر هستند که آیا تا به حال شاهد تحقق وعده های انتخاباتی دولت خواهند بود یا خیر
[ترجمه گوگل]مردم می فهمند که آیا تا به حال تحقق وعده های مبارزات انتخاباتی دولت را دیده اند