1. body forth
(از راه هنر) موجودیت دادن به،شکل و جسم دادن،آشکار ساختن
2. bring forth
1- موجب شدن،منجر شدن به،تولید کردن 2- زادن
3. call forth
ایجاد کردن،به وجود آوردن،به کار انداختن
4. give forth
بیرون دادن،منتشر کردن
5. hold forth
1- سخنرانی کردن،موعظه کردن 2- (نادر) پیشنهاد کردن،عرضه داشتن
6. issue forth
(ادبی) بیرون رفتن یا آمدن،برون شدن
7. put forth
1- شاخ و برگ در آوردن 2- به عمل در آوردن،کوشیدن 3- پیشنهاد کردن 4- منتشر کردن،انتشار دادن 5- (کشتی) بندرگاه را ترک کردن
8. send forth
بیرون دادن،متصاعد کردن،(صدا یا دود و غیره) دادن،(داد) زدن یا کشیدن
9. set forth
1- چاپ کردن،منتشر کردن 2- گفتن،بیان کردن
10. another arrow forth from his stiff string he sent
(چپمن) با زه کشیده ی خود یک پیکان دیگر پرتاب کرد.
11. he came forth from the cave and into the sunlight
او از غار درآمد و در آفتاب قرار گرفت.
12. and so forth
و غیره،و مانند آن،قس علی هذا
13. back and forth
پس و پیش،از یک سو به سوی دیگر،عقب و جلو
14. from that day forth
از آن روز به بعد
15. his mind figured forth all kind of images
او انواع و اقسام تصورات را به ذهن خود خطور داد.
16. the prisoner sent forth a cry
زندانی فریاد کشید.
17. he went back and forth regularly between tehran and paris
او مرتبا بین تهران و پاریس رفت و آمد می کرد.
18. the exhaust pipe gives forth smoke
لوله ی اگزوز دود می دهد.
19. the tree has put forth new branches
درخت شاخه های تازه درآورده است.
20. books and magazines and so forth
کتاب ها و مجلات و غیره
21. executives were ferried back and forth by air- plane
رفت و آمد مدیران توسط هواپیما انجام می شد.
22. the ideas bandied back and forth between producers and writers
عقایدی که مرتبا بین نویسندگان و کارگردانان مبادله می شد
23. the swing went back and forth
تاب به جلو و عقب حرکت می کرد.
24. each moment a fruit is sent forth from this garden
هر دم از این باغ بری می رسد
25. the mother was rocking back and forth on the chair and cooing endearments to her child
مادر روی صندلی به عقب و جلو تاب می خورد و به آرامی قربان صدقه ی کودک خود می رفت.
26. the piston keeps moving back and forth
پیستون مرتبا پس و پیش می رود.
27. we batted the subject back and forth
ما آن موضوع را کاملا حلاجی کردیم.
28. the car's windshield wipers thudded back and forth
برف پاک کن های اتومبیل تپ تپ کنان پس و پیش می رفتند.
29. the car seat can be slid back and forth
صندلی ماشین را می شود پس و پیش کشید.
30. My dog always springs forth when I go back home.
[ترجمه رضا] وقتی به خانه برمیگردم سگ من ورجه وورجه می کند
[ترجمه ترگمان]وقتی به خانه برگردم سگ من همیشه به گردش می رود
[ترجمه گوگل]وقتی برگشتم به خانه سگ من همیشه سیراب می شود