کلمه جو
صفحه اصلی

enterprise


معنی : سرمایه گذاری، تشکیلات اقتصادی، عمل تهورامیز، امرخطیر، اقدام مهم
معانی دیگر : (کار یا طرح یا تقبل مشکل یا پرمخاطره) سیجکاری، اقدام، عمل، کاسبی (و به مخاطره اندازی سرمایه)، شرکت، بنگاه، موسسه ی بازرگانی، همت، مخاطره پذیری، عرضه، پشتکار، مانند تاسیس کارخانه وغیره، مبادرت بکاری کردن، اقدام کردن

انگلیسی به فارسی

عمل بی‌باکانه، امرخطیر، اقدام مهم، (مانند تأسیس کارخانه و غیره)، سرمایه‌گذاری، تشکیلات اقتصادی، مبادرت به‌کاری کردن، اقدام کردن


شرکت، پروژه، سرمایه گذاری، تشکیلات اقتصادی، عمل تهورامیز، امرخطیر، اقدام مهم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an undertaking, esp. one characterized by complexity, risk, or wide scope; venture.
مترادف: venture
مشابه: adventure, concern, endeavor, operation, plan, project, scheme, task, undertaking, work

- The expedition to the south pole was a complicated enterprise.
[ترجمه بهراد] سفر به قطب جنوب یک امر خطیر بود
[ترجمه ترگمان] سفر به قطب جنوب یک شرکت پیچیده بود
[ترجمه گوگل] سفر به قطب جنوب یک شرکت پیچیده بود

(2) تعریف: a business entity.
مترادف: business, company
مشابه: corporation, establishment, firm, house, industry

- Their software enterprise made huge profits last year.
[ترجمه ترگمان] شرکت نرم افزاری آن ها سود بسیار زیادی در سال گذشته داشته است
[ترجمه گوگل] شرکت نرم افزاری خود سال گذشته سود عظیمی به دست آورد

(3) تعریف: initiative; ingenuity.
مترادف: boldness, ingenuity, initiative
مشابه: ambition, creativity, daring, drive, industry, spirit

- Her project showed real enterprise.
[ترجمه ترگمان] پروژه او شرکت واقعی را نشان داد
[ترجمه گوگل] پروژه او نشان داد که سازمانی واقعی است

• city in alabama (usa); worldwide auto rental company
initiative, boldness, adventurous spirit; undertaking, challenging project; company, firm, business
an enterprise is a company or business.
an enterprise is also something new, difficult, or important that you do or try to do.
enterprise is a system of business, especially one in a particular country.
enterprise is also willingness to try out new ways of doing and achieving things.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] واحد تجاری
[کامپیوتر] سازمانی که کار یا گروهی از کارهای مربوط به سایر نقاط جهان را انجام می دهد .
[حقوق] شرکت، مؤسسه تجاری، امر خطیر
[نساجی] موسسه اقتصادی

مترادف و متضاد

Antonyms: idleness, inactivity, unemployment


resourcefulness, energy


سرمایه گذاری (اسم)
finance, investiture, enterprise, investment

تشکیلات اقتصادی (اسم)
enterprise

عمل تهورامیز (اسم)
enterprise

امرخطیر (اسم)
enterprise

اقدام مهم (اسم)
expedience, expediency, enterprise

adventure, undertaking


Synonyms: action, activity, affair, attempt, baby, bag, ballgame, biggie, big idea, bit, business, campaign, cause, company, concern, crusade, deal, deed, do, effort, endeavor, engagement, essay, establishment, firm, flier, follow through, game, happening, hazard, house, move, operation, outfit, performance, pet project, plan, plunge, program, project, proposition, purpose, pursuit, risk, scheme, speculation, stake, striving, stunt, task, thing, trade, try, venture, work


Synonyms: activity, adventurousness, alertness, ambition, audacity, boldness, courage, daring, dash, drive, eagerness, enthusiasm, force, foresight, get-up-and-go, gumption, hustle, industry, initiative, inventiveness, pluck, push, readiness, resource, self-reliance, spirit, venturesomeness, vigor, zeal


Antonyms: apathy, idleness, indolence, passiveness, passivity


جملات نمونه

1. free enterprise capitalist system
نظام سرمایه داری با رقابت آزاد

2. free enterprise
کسب و کار آزاد (سرمایه گذاری و رقابت بازرگانی و مخاطره پذیری با حداقل دخالت دولت)

3. an old enterprise specializing in banking activities
یک شرکت قدیمی که تخصص آن در امور بانکی است

4. his new enterprise is a restaurant on shemiran avenue
کسب و کار جدید او رستورانی در خیابان شمیران است.

5. agricuiture is the principal enterprise among these people
کشاورزی فعالیت عمده ی این مردم است.

6. a man of unusual insight and enterprise
مردی دارای بینش و همت فوق العاده

7. they complained about his lack of enterprise
از بی عرضگی او شکایت می کردند.

8. Don't forget this is a commercial enterprise - we're here to make money.
[ترجمه ترگمان]فراموش نکنید که این یک شرکت تجاری است - ما اینجاییم تا پول بدست آوریم
[ترجمه گوگل]فراموش نکنید این یک شرکت تجاری است - ما در اینجا برای کسب درآمد هستیم

9. Free enterprise, he argued, was compatible with Russian values and traditions.
[ترجمه ترگمان]او مدعی بود که تجارت آزاد با ارزش ها و ارزش های روسی سازگاری دارد
[ترجمه گوگل]او ادعا کرد، سازمانی آزاد با ارزش ها و سنت های روسیه سازگار بود

10. They are determined to carry forward the enterprise.
[ترجمه ترگمان]آن ها مصمم هستند که شرکت را به جلو ببرند
[ترجمه گوگل]آنها مصمم هستند تا این شرکت را حمل کنند

11. I aided him in his enterprise.
[ترجمه ترگمان]من کمکش کردم که این کار رو بکنه
[ترجمه گوگل]من او را در شرکت خود کمک کردم

12. The programme is a joint enterprise with the London Business School.
[ترجمه ترگمان]این برنامه یک شرکت مشترک با دانشکده تجارت لندن است
[ترجمه گوگل]این برنامه یک شرکت مشترک با مدرسه کسب و کار لندن است

13. State bureaucracies can tend to stifle enterprise and initiative.
[ترجمه ترگمان]بوروکراسی دولتی می تواند فعالیت ها و ابتکارات را خفه کند
[ترجمه گوگل]بوروکراسی دولتی می تواند تمایل به سرمایه گذاری و ابتکار را خنثی کند

14. The music festival is a new enterprise which we hope will become an annual event.
[ترجمه ترگمان]جشنواره موسیقی یک شرکت جدید است که ما امیدواریم که به یک رویداد سالیانه تبدیل شود
[ترجمه گوگل]جشنواره موسیقی یک شرکت جدید است که امیدواریم به یک رویداد سالانه تبدیل شود

15. This is a private enterprise.
[ترجمه ترگمان]این یک شرکت خصوصی است
[ترجمه گوگل]این یک شرکت خصوصی است

16. I thought she showed great enterprise.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که اون یه کار بزرگ رو انجام داده
[ترجمه گوگل]من فکر کردم که او بزرگترین شرکت را نشان داد

17. We need someone with enterprise and imagination to design a marketing strategy.
[ترجمه ترگمان]ما به فردی با شرکت و تخیل برای طراحی یک استراتژی بازاریابی نیاز داریم
[ترجمه گوگل]برای طراحی یک استراتژی بازاریابی، ما نیاز داریم که با سرمایه گذاری و تخیل کار کنیم

18. Many hotels are showing enterprise and imagination by staging special events.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از هتل ها با برگزاری رویداده ای خاص، شرکت و نیروی تخیل را نمایش می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از هتل ها با تصویب رویدادهای خاص، شرکت و تخیل را نشان می دهند

Battles and important enterprises in which my grandfather took part.

نبردهای مهم و عملیات جسورانه‌ای که پدربزرگم در آن شرکت داشت.


Agricuiture is the principal enterprise among these people.

کشاورزی فعالیت عمده‌ی این مردم است.


His new enterprise is a restaurant on Shemiran Avenue.

کسب و کار جدید او رستورانی در خیابان شمیران است.


an old enterprise specializing in banking activities

یک شرکت قدیمی که تخصص آن در امور بانکی است


They complained about his lack of enterprise.

از بی‌عرضگی او شکایت می‌کردند.


a man of unusual insight and enterprise

مردی دارای بینش و همت فوق‌العاده


اصطلاحات

free enterprise

کسب و کار آزاد (سرمایه‌گذاری و رقابت بازرگانی و مخاطره‌پذیری با حداقل دخالت دولت)


پیشنهاد کاربران

شاهکار

پروژه ، طرح، برنامه

شاهکار ، اقدام مهم
He is a masterpiece of responsibility and valorous
شاهکار او شاهکارانه مسئولیت پذیر ودلاوراست
Smart هوشمند


کارگزار

عزم، اراده، شجاعت، تهور، بی باکی، روحیه

یکپارچه

در امور اقتصادی، بهتر است صاحبان سرمایه، کارفرماهای اصلی ، بالادستی ها، بنگاههای اقتصادی، غول های تجاری و مانند این ها ترجمه شود

امر خطیر

تشکیلات اقتصادی
کسب و کار ( یا توانایی کسب و کار )
ابتکار عمل

سازمان

تشکیلات

شرکت

enterprise
اَندر فَراز ، اَندرفَراخت

بنگاه

کارآفرینی

همچنین یکی از وسایل و وسیله های شهربازی هم هست که تو ایران فکر نکنم نمونش باشه ( البته مطمعن نیستم هست یا نیست )

کار مهم
امر خطیر


واحد تجاری

مؤسسه
XYZ enterprise group : گروه مؤسسات XYZ

تخصصی، حرفه ای

بدیهیات

شرکت های خصوصی

فعالیت

اَبَر پروژه


کلمات دیگر: