کلمه جو
صفحه اصلی

fork


معنی : پنجه، چنگال، دو شاخه، سه شاخه، محل انشعاب، جند شاخه شدن، مثل چنگال شدن، منشعب شدن
معانی دیگر : (هرچیز چنگال مانند) چنگاله، چنگالک، (تقسیم به دو یا چند شاخه ـ در مورد رودخانه و درخت و جاده و غیره) دو شاخه، چند شاخه، دوراهی، چندراهی، انشعاب، پراکنش، شعبه، محل دو شاخگی (یا دو راهی و غیره)، دو (یا چند) شاخه شدن (رود و راه و غیره)، شاخه شاخه شدن، با چنگال (یا چنگک یا چنگاله) بلند کردن، با چنگال فرو کردن به، (کشاورزی) چنگک، به شکل چنگال کردن، چنگال دیس کردن، چنگال مانند شدن، (شطرنج) با یک حرکت دو مهره ی حریف را به خطر انداختن

انگلیسی به فارسی

چنگال، محل انشعاب، جند شاخه شدن


چنگال، سه شاخه، دوشاخه، منشعب شدن، مثل چنگال شدن، پنجه


چنگال، پنجه، سه شاخه، محل انشعاب، دو شاخه، جند شاخه شدن، منشعب شدن، مثل چنگال شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an implement with two or more prongs or tines, used to spear, dig, lift, or carry, esp. the one used for eating.

(2) تعریف: the point at which a division into two or more branches occurs, or one of the branches so arising.

- Go to the fork in the highway.
[ترجمه ترگمان] برو چنگال تو بزرگراه
[ترجمه گوگل] برو به چنگال در بزرگراه
- Take the left fork.
[ترجمه Bad girl] چنگال سمت چپ را بردار
[ترجمه ترگمان] چنگال رو بردار
[ترجمه گوگل] چنگال چپ را بگیرید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: forks, forking, forked
(1) تعریف: to pierce, dig, lift, or carry with a fork.

- He is forking hay into the horse's stall.
[ترجمه ترگمان] یونجه را در آخور اسب فرو می برد
[ترجمه گوگل] او یونجه را به غرفه اسب تبدیل می کند

(2) تعریف: to make into the shape of a fork.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: forklike (adj.)
عبارات: fork up, fork out, fork over
(1) تعریف: to separate into branches.
مشابه: bisect, branch, divide

(2) تعریف: to follow one branch, as of a road.

- We forked to the right at the top of the hill.
[ترجمه ترگمان] در بالای تپه به طرف راست پیچیدیم
[ترجمه گوگل] ما در بالای تپه به سمت راست حرکت کردیم

• eating utensil with two or more prongs; pitchfork or other agricultural tool with prongs; road junction; branching out; spoke, cog; tuning fork
branch out, split, separate, divide; make into the shape of a fork; pierce or lift with a fork
a fork is a tool that you eat food with. it consists of three or four prongs on the end of a handle.
a fork is also a tool that you dig your garden with. it consists of three or four long prongs attached to a long handle.
a fork in a road, path, or river is the point at which it divides into two parts in the shape of a `y'.
if something such as a path or river forks, it divides into two parts in the shape of a `y'.
see also forked.
if you fork out for something, you pay for it; an informal expression.
to fork over means the same as to fork out; used in american english.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] اتصال - انشعاب - شاخه
[کامپیوتر] شاخه
[برق و الکترونیک] چنگالی
[نساجی] چنگال - دوشاخه
[ریاضیات] چنگالک، محل انشعاب، تیر دو شاخه، قلاب، چنگک، چنگال

مترادف و متضاد

پنجه (اسم)
hand, paw, fork, fistula, claw, toe, pitchfork, talon, five fingers

چنگال (اسم)
paw, grain, fork, claw, clutch, prong, pitchfork, nail, talon, cleft, rake, nipper

دو شاخه (اسم)
knee, fork, plug, pitchfork, crotch, crutch, diapason

سه شاخه (اسم)
fork, trifurcation

محل انشعاب (اسم)
fork

جند شاخه شدن (فعل)
fork

مثل چنگال شدن (فعل)
fork

منشعب شدن (فعل)
branch, divaricate, fork, ramify, furcate

go separate ways


Synonyms: angle, bifurcate, branch off, branch out, divaricate, diverge, divide, part, split


Antonyms: join


جملات نمونه

1. fork and spoon
قاشق و چنگال

2. fork over (or out or up)
(عامیانه) دادن (با بی میلی)،سلفیدن

3. this fork has four prongs
این چنگال چهار شاخه دارد.

4. tuning fork
دیاپازون،چنگالک آواسنج

5. knife and fork
کارد و چنگال

6. he had to fork over the money
مجبور شد که پول ها را بسلفد.

7. he jabbed his fork into the meat
او چنگال خود را توی گوشت فرو کرد.

8. he stabbed his fork into the meat
چنگالش را در گوشت فرو برد.

9. a child messing with his fork and spoon
بچه ای که با چنگال و قاشق خود ور می رود

10. the nest was on the fork of the tree's upper branch
لانه در محل انشعاب شاخه ی بالایی درخت بود.

11. when you get to the fork turn right
وقتی به دو راهی رسیدی بپیچ دست راست.

12. when we pass this rest at the fork of the road, we will never come together again
از این دو راه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن

13. peel cucumbers and then score them with a fork
خیارها را پوست بکن و سپس با چنگال آنها را خراش بده.

14. You have to dig down deeply to fork up the roots.
[ترجمه ترگمان] تو باید ریشه \"ریشه\" رو عمیق تر کنی تا ریشه ریشه ها رو درست کنی
[ترجمه گوگل]شما باید عمیقا حفاری کنید تا ریشه ها را بچرخانید

15. Shortly before dusk they reached a fork and took the left-hand track.
[ترجمه ترگمان]طولی نکشید که به یک چنگال رسیدند و دست چپش را گرفتند
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی قبل از غروب خورشید به چنگال رسیدند و مسیر چپ دست را گرفتند

16. Fork out the dead plants and put in the new ones.
[ترجمه ترگمان]رد کردن گیاهان مرده و گذاشتن آن ها در خانه های جدید
[ترجمه گوگل]بذر کردن گیاهان مرده و قرار دادن در موارد جدید

17. She impaled a piece of meat on her fork.
[ترجمه ترگمان]تکه ای گوشت روی چنگالش را سوراخ کرد
[ترجمه گوگل]او قطعه ای از گوشت را روی چنگالش گذاشت

18. Their paths diverged at the fork in the road.
[ترجمه ترگمان]Their در جاده از یکدیگر جدا می شدند
[ترجمه گوگل]مسیر آنها در چنگال در جاده تفاوت داشت

19. I had to fork out for a cab home.
[ترجمه ترگمان]مجبور شدم یه تاکسی بگیرم
[ترجمه گوگل]من مجبور بودم برای یک خانه کابین بپوشم

20. Go up to the fork and turn left.
[ترجمه ترگمان] برو به سمت چنگال و بپیچ به چپ
[ترجمه گوگل]به چنگال بروید و به سمت چپ بروید

fork and spoon

قاشق و چنگال


tuning fork

دیاپازون، چنگالک آواسنج


When you get to the fork turn right.

وقتی به دوراهی رسیدی، بپیچ دست راست.


The nest was on the fork of the tree's upper branch.

لانه در محل انشعاب شاخه‌ی بالایی درخت بود.


After passing Cairo, the Nile forks out into many branches.

پس از عبور از قاهره رود نیل به چندین شاخه بخش می‌شود.


They met where the road forks.

آنها سر دوراهی جاده با هم ملاقات کردند.


They forked the hay onto the truck.

آن‌ها کاه‌ها را با چنگک به داخل کامیون ریختند.


He had to fork over the money.

مجبور شد که پول‌ها را (بابی‌میلی) بدهد.


اصطلاحات

fork over (or out or up)

(عامیانه) دادن (با بی‌میلی)، سلفیدن


پیشنهاد کاربران

دو شاخ جلو ( موتور سیکلت )

چنگال


دو راهی ( در جادّه )

چنگال
spoon - قاشق


دو شاخه، سه شاخه، چند شاخه ( شدن )

دوراهی ، چند راهی

چنگال
گاهی پنجه بوکس ( تو دعوا ها استفاده میشه )
فرمون یا دوشاخه دوچرخه یا موتور

in GitHub: A fork is a copy of a repository. Forking a repository allows you to freely experiment with changes without affecting the original project.

گسترده شدن
شامل شدن

تقسیم شدن


کلمات دیگر: