1. common denominator
(ریاضی) مخرج مشترک،برخه نام مشترک،وجه مشترک
2. I think the only common denominator of success is hard work.
[ترجمه صالح روشنی] من فکر می کنم تنها عامل مشترک موفقیت سخت کوشی است.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تنها مخرج مشترک موفقیت کار دشواری است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تنها نامزدی موفقیت آمیز کار سخت است
3. Tabloid newspapers pander to the lowest common denominator.
[ترجمه ترگمان]روزنامه های این روزنامه دارای پایین ترین مخرج مشترک هستند
[ترجمه گوگل]روزنامه های تابلوئید به کمترین مخرج مشترک می رسند
4. The first step is to rationalize the denominator of a fraction.
[ترجمه ترگمان]اولین گام منطقی کردن مخرج کسر یک کسر است
[ترجمه گوگل]گام اول این است که معنی دهنده کسری را منطقی سازیم
5. The common denominator was that we had all worked for the same company.
[ترجمه ترگمان]مخرج مشترک این بود که همه ما برای یک شرکت کار می کردیم
[ترجمه گوگل]مخرج مشترک این بود که همه ما برای یک شرکت کار می کردیم
6. The common denominator of both types of novel is the vulnerable, threatened heroine.
[ترجمه ترگمان]مخرج مشترک هر دو نوع رمان، فرد آسیب پذیر و تهدید کننده است
[ترجمه گوگل]مخرج مشترک هر دو نوع رمان، قهرمان آسیب پذیر و خطرناک است
7. The total body water content, the denominator in that overall concentration term, is altered to achieve homeostasis.
[ترجمه ترگمان]کل محتوای آب بدن، مخرج در این عبارت غلظت کل، برای رسیدن به homeostasis تغییر کرده است
[ترجمه گوگل]مقدار کل آب بدن، مخرج در این غلظت کلی، برای دستیابی به هوموتازیست تغییر می کند
8. Total commitment is the common denominator among all successful men and women. A. P. J. Abdul Kalam
[ترجمه ترگمان]تعهد کلی، مخرج مشترک میان همه مردان و زنان موفق است الف پی جی Abdul
[ترجمه گوگل]تعهدات عام مشترکین در میان تمام مردان و زنان موفق است A P J Abdul Kalam
9. The common denominator in all those searches for ever-more original and authentic sites of creativity was the unconscious.
[ترجمه ترگمان]مخرج مشترک همه آن جستجوها برای اولین و اصیل تر از سایت های معتبر و معتبر ناخودآگاه، ناخودآگاه بود
[ترجمه گوگل]مخرج مشترک در همه این جستجوها برای سایتهای اصلی و معتبر خلاقیت، ناخودآگاه بود
10. But in avid pursuit of the lowest common denominator, Fox became a catalyst in the coarsening of popular culture.
[ترجمه ترگمان]اما با دنبال کردن پایین ترین مخرج مشترک، فاکس به کاتالیزور در فرهنگ عامه تبدیل شد
[ترجمه گوگل]اما در پیروی مشتاقانه کمترین مخرج مشترک، فاکس به عنوان یک کاتالیزور در ترویج فرهنگ مردمی تبدیل شد
11. Using the condition, the denominator may be shown to be proportional to, which in steady state is strictly positive for.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از این شرط، مخرج را می توان متناسب با آن نشان داد، که در حالت پایدار به شدت برای آن مثبت است
[ترجمه گوگل]با استفاده از این شرط، ممکن است نشان دهنده ی مفهوم باشد که متناسب با آن است، که در حالت پایدار به طور کامل مثبت است
12. The common denominator in these two election campaigns was money.
[ترجمه ترگمان]وجه مشترک در این دو کمپین انتخاباتی، پول بود
[ترجمه گوگل]نامزد مشترک در این دو انتخابات پولی بود
13. Besides Clinton, the common denominator in the 1992 and 1996 races is Buchanan.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر کلینتون، این مخرج مشترک در مسابقات سال ۱۹۹۲ و ۱۹۹۶ بیوکنن است
[ترجمه گوگل]علاوه بر کلینتون، مشترکین در مسابقات 1992 و 1996 بوخانان هستند
14. Matters of judgement reduced to the lowest common denominator acceptable to a majority of the voters.
[ترجمه ترگمان]مسائل قضاوت نسبت به پایین ترین مخرج مشترک برای اکثریت رای دهندگان کاهش یافت
[ترجمه گوگل]مسائل قضائی به پایین ترین علامت مشترک که اکثریت رای دهندگان قابل قبول است، کاهش یافته است
15. Although the plan received unanimous approval, this does not mean that it represents the lowest common denominator.
[ترجمه ترگمان]اگرچه این طرح مورد تایید همگان قرار گرفته است، اما این بدان معنا نیست که این طرح پایین ترین مخرج مشترک را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]اگرچه طرح تصویب به اتفاق آرا به تصویب رسید، این بدان معنی نیست که آن را پایین ترین علامت مشترک می داند