معنی : ادا کردن، عمل کردن، نمایش دادن، اداره کردن، اجرا کردن، اعدام کردن، عمل اوردن، قانونی کردن، نواختن
معانی دیگر : به کار بستن، روان کردن، از پیش بردن، انجام دادن، به انجام رساندن، برگزار کردن، (اجرای قانون و مقررات و غیره را) سرپرستی کردن، مجری (قانون و غیره) بودن، اعمال کردن، به موقع اجرا گذاردن، جامه ی عمل پوشاندن، (طبق طرح یا نقشه یا سفارش) ساختن، به وجود آوردن، (در نمایش و غیره) نقش اجرا کردن، بازی کردن، (موسیقی) آهنگ (و غیره) اجرا کردن، زدن، (کامپیوتر) اجرا کردن برنامه یا دستورالعمل، کاربندی کردن