کلمه جو
صفحه اصلی

fragmentation


معنی : تکه تکه شدن
معانی دیگر : تکه تکه شونده، ضد نفر کامپیوتر : تکه تکه کردن شیمى : قطعه قطعه شدن روانشناسى : چند پارگى بازرگانى : چند پارگى علوم نظامى : گلوله افشان

انگلیسی به فارسی

(الکترونیک) تکه تکه شدن، تکه تکه کردن، (کامپیوتر) قطعه قطعه شدن، (شیمی) تکه تکه شونده، (نظامی) چند پارگی، ضد نفر، گلوله افشان، (روانشناسی) چند پارگی، (اقتصاد) تکه تکه شدن


فروپاشی، تلاشی، داغانی، تکه‌تکه‌شدگی


تکه تکه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of breaking into fragments.
متضاد: unification

(2) تعریف: the state of being split up or broken into pieces.

• breaking up; crushing; division into segments; partitioning; shattering into pieces; condition in which a file is scattered in segments on the surface of a hard drive (computers)

دیکشنری تخصصی

[شیمی] قطعه قطعه شدن
[کامپیوتر] تکه تکه کردن ؛ تکه تکه شدن - تکخ تکه شدن، پراکندگی - پراکنده شدن بخشهایی از یک فایل درنواحی گوناگون دیسک . این حالت هنگام پاک شدن فایلهایی از روی دیسک و اضافه شدن فایلهای جدید ایجاد می شود . به این ترتیب که وقتی فضای اشغالی قبلی آزاد می شود، سیستم عامل فایلهای جدید را در این فضا می نویسد، اگر فایلی بزرگتر از فضای آزاد موجود باشد، سیستم عامل مجبور می شود که قطعه یا قطعاتی از آن را درمحل یا محلهای دیگری از دیسک بنویسد . در این روند، محلهای استقرار قطعات فایل نیز ثبت می شوند تا سیستم عامل بتواند آنها را بیابد و به هم ربط دهد . در این حالت تکه تکه شدن فایلها موجب کند شدن عملیات دیسک می شود، اما از برنامه های کمکی موجود می توان برای پیوسته سازی فضای قطعه قطعه شده ی دیسک استفاده کرد.
[برق و الکترونیک] تکه تکه شدن
[زمین شناسی] خردشدگی قطعه قطعه شدن یا متلاشی شدن سنگ دراثرآتشکاری راخردشدن
[ریاضیات] کنج، دستگاه مختصات، چارچوب، قاب، قالب کردن، چهارچوب، چهارچوب گرفتن
[معدن] خردشدگی (آتشباری)

مترادف و متضاد

تکه تکه شدن (اسم)
fragmentation

جملات نمونه

1. The fragmentation of the separation, this is you want to end.
[ترجمه بهروز مددی] خرد شدن ( تکه تکه شدن ) به خاطر جدایی، آره این همون چیزیه که می‎خوای.
[ترجمه ترگمان]جدایی از جدایی، این چیزی است که شما می خواهید به آن پایان دهید
[ترجمه گوگل]تقسیم جدایی، این شما می خواهید پایان دهید

2. It was partly the fragmentation of the opposition which helped to get the Republicans re-elected.
[ترجمه ترگمان]این بخشی از اتحاد مخالفان بود که به دریافت مجدد جمهوری خواهان کمک کردند
[ترجمه گوگل]این تا حدودی تقلید از مخالفان بود که به ایجاد مجدد انتخابات جمهوریخواهان کمک کرد

3. A fragmentation bomb is one that explodes into small pieces.
[ترجمه ترگمان]بمب تکه تکه کننده است که به تکه های کوچک منفجر می شود
[ترجمه گوگل]یک انفجار بمب یکی است که به قطعات کوچک منفجر می شود

4. The fragmentation of politics has made it extraordinarily difficult to bring a coordinated attack on overall questions about the system.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و تحلیل سیاست منجر به ایجاد یک حمله هماهنگ به سوالات کلی درباره این سیستم شده است
[ترجمه گوگل]تکه تکه کردن سیاست ها باعث شده است تا حمله های هماهنگ شده به سوالات کلی در مورد سیستم دشوار باشد

5. These are the experiences of monotony, fragmentation and excessive pace in work and social interaction patterns.
[ترجمه ترگمان]این ها تجربیات یکنواختی، تکه تکه کردن و سرعت زیاد در کار و الگوهای تعامل اجتماعی هستند
[ترجمه گوگل]اینها تجارب یکنواختی، تکه تکه شدن و سرعت بیش از حد در کار و الگوهای تعامل اجتماعی هستند

6. Yet the fragmentation of the Church makes it exceedingly difficult to implement anything like normal management practice.
[ترجمه ترگمان]با این حال تکه تکه کردن کلیسا برای اجرای هر چیزی مثل عمل مدیریت عادی بسیار مشکل است
[ترجمه گوگل]با این حال، تقسیم بندی کلیسا باعث می شود تا کارهایی مانند مدیریت معمول طبیعی انجام شود

7. Winship's essay also draws attention to the increasing fragmentation of the body within recent commercial photography.
[ترجمه ترگمان]مقاله Winship همچنین توجه را به افزایش فزاینده بدن در عکاسی تجاری اخیر جلب می کند
[ترجمه گوگل]مقاله Winship همچنین توجه به تکه تکه شدن بدن در عکاسی تجارتی اخیر را جلب می کند

8. The testimony of Venus is that aerial fragmentation of projectiles is extremely important.
[ترجمه ترگمان]شهادت ونوس این است که تقسیم بندی هوایی of بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]شهادت ونوس این است که تقسیم هوایی پرتابه ها بسیار مهم است

9. Road fragmentation kills vulnerable species, e. g. barn owls.
[ترجمه ترگمان]تکه تکه شدن جاده، گونه های آسیب پذیر را می کشد گرم جغدهای انبار
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن جاده ها آسیب پذیر است e g جادوگر انبار

10. It tended towards the fragmentation of knowledge, the learning of facts divorced from their meaning.
[ترجمه ترگمان]تمایل به گسترش دانش و یادگیری حقایق از معانی آن ها داشت
[ترجمه گوگل]آن را به تقسیم دانش، یادگیری حقایق طلاق داده شده از معنی خود تمایل داشت

11. This objectification and fragmentation received criticism at the time.
[ترجمه ترگمان]این ابژه سازی و تکه تکه شدن انتقادات را در آن زمان مورد انتقاد قرار داد
[ترجمه گوگل]این عینی سازی و تکه تکه شدن در آن زمان انتقاد شد

12. The problem of fragmentation continues to hinder progress in most development work in the bantustans.
[ترجمه ترگمان]مساله تکه تکه کردن همچنان مانع پیشرفت در اغلب کاره ای توسعه در the می شود
[ترجمه گوگل]مشکل تکه تکه شدن همچنان مانع پیشرفت در بسیاری از کارهای توسعه در بنتونیست ها می شود

13. Any apparent fragmentation is a ruling class stratagem designed to divide exploited classes which develop revolutionary or reformist consciousness.
[ترجمه ترگمان]هر گونه تجزیه و تحلیل آشکار، یک تدبیر برای طبقه حاکم است که برای تقسیم طبقاتی که آگاهی انقلابی یا اصلاح طلب را توسعه می دهد، طراحی شده است
[ترجمه گوگل]هر تکه تکه شدن ظاهری یک طبقه بندی حاکم است که برای تقسیم کلاس های بهره برداری شده ای که آگاهی انقلابی یا اصلاح طلب را ایجاد می کنند طراحی شده است

14. Catastrophic fragmentation Catastrophic fragmentation is a likely means of producing an atmospheric explosion of a bolide.
[ترجمه ترگمان]fragmentation Catastrophic (Catastrophic fragmentation)به احتمال زیاد به معنی تولید یک انفجار جوی در یک bolide است
[ترجمه گوگل]تکه تکه شدن فاجعه آمیز فرسایش فاجعه بار احتمالا یک انفجار جوی یک بولید است

پیشنهاد کاربران

بسته به جمله میتونه معنی تجزیه شدن هم بده

تجزیه پذیر - قابل تجزیه

fragmentation ( فیزیک )
واژه مصوب: پاره پارش
تعریف: فرایند تولید ذرات ثانوی براثر واپاشی هسته یا براثر برخورد ذرات پرانرژی با یکدیگر

چندپارگی

جداسازی

از هم گسیختگی

استقلال طلبی

تکه تکه شدن، قطعه قطعه شدن

نایکپارچگی ، ناپیوستگی ، چند تکه شدگی ، چند پارگی ، چند پاره شدگی ، جدا جدا شدگی

خرد شدن
ریز شدن

عدم یکپارچگی

گسست

تجزیه

قطعه فطعه

تجزیه و تحلیل

گسیختگی

( معدن ) خردایش

تقسیم بندی بازار

از هم پاشیده گی
از هم گسیختگی
چند پاره گی

منقطع
مثال: sleep fragmentation
خواب منقطع


کلمات دیگر: