کامپیوتر : تعبیه
embedding
کامپیوتر : تعبیه
انگلیسی به فارسی
تعبیه کردن، نشاندن، جاسازی کردن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جا دادن، در درون کار کردن
انگلیسی به انگلیسی
• integration of an object within a document in windows (computers)
دیکشنری تخصصی
[کامپیوتر] تعبیه .
[برق و الکترونیک] لانه گیری فرایند قالب گیری یک قطعه یا مجموعه به کمک پلاستیک عایق به گونه ای که تنها سرها یا پایانه های آن دردسترس باشد.
[ریاضیات] جادهی، نشاننده، نشاندن
[برق و الکترونیک] لانه گیری فرایند قالب گیری یک قطعه یا مجموعه به کمک پلاستیک عایق به گونه ای که تنها سرها یا پایانه های آن دردسترس باشد.
[ریاضیات] جادهی، نشاننده، نشاندن
جملات نمونه
1. Thick cotton padding embedded the precious vase in its box.
[ترجمه ترگمان]padding ضخیم پنبه گلدان قیمتی را در جعبه قرار داده بود
[ترجمه گوگل]واشر پنبه ی ضخیم در جعبه ی خود گلدان گرانبها قرار داده است
[ترجمه گوگل]واشر پنبه ی ضخیم در جعبه ی خود گلدان گرانبها قرار داده است
2. The thorn was embedded in her thumb.
[ترجمه ترگمان]خار در انگشت شستش قرار داشت
[ترجمه گوگل]خار در انگشت شست او جاسازی شده بود
[ترجمه گوگل]خار در انگشت شست او جاسازی شده بود
3. They embedded the pilings deep into the subsoil.
[ترجمه ترگمان]آن ها the را در عمق خاک زیرین جای دادند
[ترجمه گوگل]آنها حفره های عمیق را در زیر زمین جاسازی کردند
[ترجمه گوگل]آنها حفره های عمیق را در زیر زمین جاسازی کردند
4. The scene was embedded in his memory.
[ترجمه مهتاب] این صحنه در ذهنش نقش بسته بود
[ترجمه ترگمان]صحنه در ذهنش جای گرفته بود[ترجمه گوگل]صحنه در حافظه اش جاسازی شده بود
5. He has embedded his name in the minds of millions of people.
[ترجمه ترگمان]او نام خود را در ذهن میلیونها نفر جای داده است
[ترجمه گوگل]او نام او را در ذهن میلیونها نفر تعبیه کرده است
[ترجمه گوگل]او نام او را در ذهن میلیونها نفر تعبیه کرده است
6. The arrow embedded itself in the wall.
[ترجمه ترگمان]تیر خودش را در دیوار فرو برد
[ترجمه گوگل]فلش خود را در دیوار قرار داده است
[ترجمه گوگل]فلش خود را در دیوار قرار داده است
7. The pole was embedded in cement.
[ترجمه مهتاب] میله در سیمان قرار گرفته بود
[ترجمه ترگمان]میله در سیمان جاسازی شده بود[ترجمه گوگل]قطب در سیمان جاسازی شده بود
8. A piece of glass was embedded in her hand.
[ترجمه ترگمان]یک تکه شیشه در دستش بود
[ترجمه گوگل]قطعه ای از شیشه در دست او جاسازی شده بود
[ترجمه گوگل]قطعه ای از شیشه در دست او جاسازی شده بود
9. These crystals are then embedded in a plastic, and the plastic is extruded as a wire.
[ترجمه ترگمان]سپس این بلورها در پلاستیک جاسازی می شوند و پلاستیک به شکل یک سیم تمیز می شود
[ترجمه گوگل]سپس این کریستال ها در یک پلاستیک قرار می گیرند و پلاستیک به عنوان یک سیم صادر می شود
[ترجمه گوگل]سپس این کریستال ها در یک پلاستیک قرار می گیرند و پلاستیک به عنوان یک سیم صادر می شود
10. These ideas are deeply embedded in our culture.
[ترجمه ترگمان]این ایده ها عمیقا در فرهنگ ما جای گرفته اند
[ترجمه گوگل]این ایده ها عمیقا در فرهنگ ما تعبیه شده است
[ترجمه گوگل]این ایده ها عمیقا در فرهنگ ما تعبیه شده است
11. I think that hatred of the other is deeply embedded in our society.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که نفرت از طرف دیگر عمیقا در جامعه ما جای گرفته است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که نفرت از دیگری عمیقا در جامعه ما تعبیه شده است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم که نفرت از دیگری عمیقا در جامعه ما تعبیه شده است
12. That happy day will be for ever embedded in my memory.
[ترجمه ترگمان]آن روز شاد برای همیشه در حافظه من جای خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]این روز شاد برای همیشه در حافظه من تعبیه شده است
[ترجمه گوگل]این روز شاد برای همیشه در حافظه من تعبیه شده است
13. She embedded the bulbs in a box of sand.
[ترجمه ترگمان]او لامپ ها را در یک جعبه شن فرو برد
[ترجمه گوگل]او لامپ ها را در یک جعبه شن و ماسه تعبیه کرد
[ترجمه گوگل]او لامپ ها را در یک جعبه شن و ماسه تعبیه کرد
14. Peru is a very traditional country, and embedded in its psyche is a love of ceremony.
[ترجمه ترگمان]پرو یک کشور بسیار سنتی است و در روح آن، عشق به مراسم است
[ترجمه گوگل]پرو یک کشور بسیار سنتی است و در روان خود جاسازی شده است عشق به مراسم
[ترجمه گوگل]پرو یک کشور بسیار سنتی است و در روان خود جاسازی شده است عشق به مراسم
15. Once embedded in the skin, these savage spines are difficult to dislodge.
[ترجمه ترگمان]به محض این که در پوست جای گرفت، این تیغ های وحشیانه برای بیرون راندن مشکل هستند
[ترجمه گوگل]پس از جاسازی در پوست، این ستون های وحشی دشوار است
[ترجمه گوگل]پس از جاسازی در پوست، این ستون های وحشی دشوار است
پیشنهاد کاربران
تعبیه
جادهی
توکار
قالب گیری ( بافت شناسی )
کامپیوتر ( جانما یا جانشان یا حتی جاساز ) به نظرم بهتر از تعبیه هستند که خیلی معناش ملموس نیست
embedding ( زبانشناسی )
واژه مصوب: درونه گیری
تعریف: فرایند قرار گرفتن یک جمله یا بند در درون جملة دیگر
واژه مصوب: درونه گیری
تعریف: فرایند قرار گرفتن یک جمله یا بند در درون جملة دیگر
کلمات دیگر: