از کار افتاده، بیچاره، زهوار در رفته، بی اثر، علیل وناتوان
lame duck
از کار افتاده، بیچاره، زهوار در رفته، بی اثر، علیل وناتوان
انگلیسی به فارسی
علیل وناتوان، از کار افتاده
علیل وناتوان
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an elected official or group of officials serving in public office during the period between an unsuccessful or unattempted reelection and the inauguration of a successor.
• (2) تعریف: one who is weak, ineffective, unusable, or worthless.
• ineffectual person, one who has no power to bring about change (often used about a politician who is nearing the end of his final term in office); (slang) unsuccessful business, ineffectual business
a lame duck is someone who is not successful and who needs to be helped by other people.
lame duck is also used to describe people in official positions whose term of office is about to end, and who have not been re-elected; used in american english.
a lame duck is someone who is not successful and who needs to be helped by other people.
lame duck is also used to describe people in official positions whose term of office is about to end, and who have not been re-elected; used in american english.
مترادف و متضاد
elected official waiting to leave office
Synonyms: crumbling power, holdover, incumbent, loser, weak administration, weakling
جملات نمونه
1. Bush is not merely treating Clinton as a lame duck.
[ترجمه تهامي] بوش با کلینتون صرفا به عنوان کسی که دوران مسئولیتش به پایان رسیده برخورد نمیکند
[ترجمه ترگمان]بوش صرفا با کلینتون به عنوان یک اردک لنگ رفتار نمی کند[ترجمه گوگل]بوش تنها به عنوان کلینتون به عنوان یک اردک لنگ رفتار نمی کند
2. It leaves a lame duck with the responsibility of pushing the Maastricht Bill through the Commons.
[ترجمه ترگمان]این کار، اردک لنگ را با مسئولیت هل دادن لایحه ماستریخت از طریق مجلس عوام ترک می کند
[ترجمه گوگل]این یک اردک لاغر با مسئولیت کشیدن بیل ماستریخت از طریق رایانه ها را ترک می کند
[ترجمه گوگل]این یک اردک لاغر با مسئولیت کشیدن بیل ماستریخت از طریق رایانه ها را ترک می کند
3. He had turned out to be a lame duck and limped out of her life.
[ترجمه ترگمان]او یک اردک لنگ بود و لنگ لنگان از زندگیش خارج شد
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک اردک لاغر شده بود و از زندگی اش مرطوب
[ترجمه گوگل]او تبدیل به یک اردک لاغر شده بود و از زندگی اش مرطوب
4. And while that makes him a lame duck, he still has his veto pen and his bully pulpit.
[ترجمه ترگمان]و در همان حال که او را یک اردک لنگ می کند، هنوز قلم veto و منبر را دارد
[ترجمه گوگل]و در عین حال که او را اردک لاغر می کند، او همچنان قلم وتو و قلمه خویش دارد
[ترجمه گوگل]و در عین حال که او را اردک لاغر می کند، او همچنان قلم وتو و قلمه خویش دارد
5. The president nominated a lame duck to head commision.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور یه اردک لنگ رو برای سر گذاشتن \"commision commision\" کاندید کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک اردک لاغر را به عنوان رئیس کمیسیون انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور یک اردک لاغر را به عنوان رئیس کمیسیون انتخاب کرد
6. He is a lame duck manager who cannot even set clear goals for his team.
[ترجمه ترگمان]او یک مدیر اردک لنگ است که حتی نمی تواند اهدافش را برای تیمش تعیین کند
[ترجمه گوگل]او یک اردک اردک لاغر است که حتی نمی تواند اهداف واضح را برای تیم خود تعیین کند
[ترجمه گوگل]او یک اردک اردک لاغر است که حتی نمی تواند اهداف واضح را برای تیم خود تعیین کند
7. Sally always has to have a lame duck to look after.
[ترجمه ترگمان]سلی همیشه باید یک اردک لنگ داشته باشد تا از آن مراقبت کند
[ترجمه گوگل]سالی همیشه باید یک اردک شاد برای مراقبت داشته باشد
[ترجمه گوگل]سالی همیشه باید یک اردک شاد برای مراقبت داشته باشد
8. A lame duck manager can not bring his business back on to the normal track.
[ترجمه ترگمان]یک مدیر lame نمی تواند کاری کند که کارش به روال عادی برگردد
[ترجمه گوگل]مدیر اردک لنگ می تواند کار خود را به مسیر عادی بازگرداند
[ترجمه گوگل]مدیر اردک لنگ می تواند کار خود را به مسیر عادی بازگرداند
9. The term lame duck refers to an elected official who has lost an election, or soon will be leaving office, during the period between the election and the date a successor will take over.
[ترجمه ترگمان]عبارت اردک لنگ به یک مقام منتخب اشاره می کند که انتخابات را از دست داده، یا به زودی دفتر را ترک خواهد کرد، در طول دوره انتخابات و زمان جانشینی که جانشین او خواهد شد
[ترجمه گوگل]اصطلاح 'اردک لاغر' به مقام منتخب اشاره دارد که انتخابات را از دست داده یا به زودی از زمان خروج از محل در دورۀ انتخابات و تاریخ پیروی می کند
[ترجمه گوگل]اصطلاح 'اردک لاغر' به مقام منتخب اشاره دارد که انتخابات را از دست داده یا به زودی از زمان خروج از محل در دورۀ انتخابات و تاریخ پیروی می کند
10. The lame duck president was losing more and more control over his country.
[ترجمه ترگمان]اردک لنگ لنگان خود را از دست داد و کنترل بیشتری بر کشور خود داشت
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور اردک لنگ، کنترل بیشتر بر کشورش را از دست داد
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور اردک لنگ، کنترل بیشتر بر کشورش را از دست داد
11. The water plant is a lame duck.
[ترجمه ترگمان] کارخونه آب یه اردک ضایع است
[ترجمه گوگل]گیاه آب یک اردک لاغر است
[ترجمه گوگل]گیاه آب یک اردک لاغر است
12. And Richie was no longer treating him like a lame duck.
[ترجمه ترگمان]و Richie دیگر او را مثل یک اردک احمق درمان نمی کرد
[ترجمه گوگل]و ریچی دیگر مانند یک اردک لاغر رفتار نکرد
[ترجمه گوگل]و ریچی دیگر مانند یک اردک لاغر رفتار نکرد
13. I thought, Don't know about a wild goose chase, this is a lame duck chase.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم، این شکار غاز وحشی را نمی دانم، این شکار اردک لنگ است
[ترجمه گوگل]من فکر کردم، در مورد تعقیب گاو وحشی نمی دانم، این یک تعقیب اردک لنگ است
[ترجمه گوگل]من فکر کردم، در مورد تعقیب گاو وحشی نمی دانم، این یک تعقیب اردک لنگ است
14. He cushions his transition into retirement by referring to himself as a lame duck.
[ترجمه ترگمان]او با اشاره به خودش به عنوان یک اردک لنگ، تغییر شکل می دهد
[ترجمه گوگل]او با اشاره به خود به عنوان یک اردک لاغر، او را به بازنشستگی انتقال می دهد
[ترجمه گوگل]او با اشاره به خود به عنوان یک اردک لاغر، او را به بازنشستگی انتقال می دهد
پیشنهاد کاربران
بازنده انتخابات
رقیب بازنده
رقیب بازنده
صاحب منصب رفتنی
lame duck ( علوم سیاسی و روابط بین الملل )
واژه مصوب: صاحب منصب رفتنی
تعریف: مقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفته های آخر مسئولیتش را می گذراند|||متـ . رفتنی
واژه مصوب: صاحب منصب رفتنی
تعریف: مقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفته های آخر مسئولیتش را می گذراند|||متـ . رفتنی
کلمات دیگر: