کلمه جو
صفحه اصلی

lamented


مرحوم، متوفی، سوگواری شده، سوگواری شده a letter by our learned and lamented friend نامهی دوست دانمشند و مرحوم ما

انگلیسی به فارسی

مرحوم، متوفی، سوگواری شده


مرده است، ضجه و زاری کردن، تاسف خوردن، زاریدن، سوگواری کردن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: lamentedly (adv.)
• : تعریف: mourned or grieved for, as a dead person.

- the late, lamented singing star
[ترجمه ترگمان] آن ستاره که دیر باز آواز می خواند
[ترجمه گوگل] ستاره آواز خوانی، اظهار تاسف کرد

• mourned over; regretted

جملات نمونه

1. they lamented the bad conditions in the schools
آنان به وضع بد مدارس افسوس می خوردند.

2. they lamented the death of their leader
آنان برای مرگ رهبر خود را سوگواری کردند.

3. the women lamented loudly
زن ها با صدای بلند گریه و زاری می کردند.

4. a letter by our learned and lamented friend
نامه ی دوست دانمشند و مرحوم ما

5. We lamented over our bad luck.
[ترجمه ترگمان]ما از بخت بد خود شکایت می کردیم
[ترجمه گوگل]ما از بدبختی ما ناراحت شدیم

6. The nation lamented the death of its great war leader.
[ترجمه ترگمان]ملت از مرگ رهبر بزرگ جنگی خود شکایت داشت
[ترجمه گوگل]این ملت، مرگ رهبر بزرگ جنگ خود را تکرار کرد

7. My grandmother, as usual, lamented the decline in moral standards in today's society.
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگم طبق معمول از کاهش استانداردهای اخلاقی در جامعه امروز شکایت داشت
[ترجمه گوگل]مادر بزرگ من، به طور معمول، از کاهش استانداردهای اخلاقی در جامعه امروز انتقاد می کند

8. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

9. After a brief season of useful labour there,she fell asleep in Jesus,lamented by all who knew her.
[ترجمه ترگمان]پس از یک فصل کوتاهی از کاره ای مفیدی در آنجا به خواب رفت و از همه کسانی که او را می شناختند به خواب فرو رفت
[ترجمه گوگل]پس از یک فصل کوتاه کار مفید، در عیسی مسیح به خواب رفته بود، از همه کسانی که او را می شناختند، ترسید

10. And behind him, a hundred people lamented and laughed and made bets and dreamed.
[ترجمه ترگمان]و پشت سر او صد نفر از مردم شکایت می کردند و می خندیدند و شرط بندی می کردند
[ترجمه گوگل]و پشت سرش، صد نفر مردد و خندید و شرط گذاشت و رویاهایش کرد

11. Puzzled successors lamented the complexity of late Beethoven.
[ترجمه ترگمان]جانشینان حیرت زده به پیچیدگی بتهوون دیر دامن زدند
[ترجمه گوگل]جانشینان مبهوت کننده از پیچیدگی اواخر بتهوون انتقاد می کنند

12. Nobel Prize-winning economist Milton Friedman once lamented that since everyone handles money, there are many know-nothings who think they understand economics.
[ترجمه ترگمان]میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، زمانی اظهار تاسف کرد که از زمانی که همه پول را کنترل می کنند، افراد زیادی هستند که فکر می کنند اقتصاد را درک می کنند
[ترجمه گوگل]میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، بارها از آن شکایت کرد که از آنجایی که همه پول را مدیریت می کنند، بسیاری از دانش هایی وجود دارد که فکر می کنند آنها اقتصاد را درک می کنند

13. He lamented their losses, praised their courage, and attributed their lack of success to accidental causes.
[ترجمه ترگمان]او ابراز تاسف کرد و از شجاعت آن ها قدردانی کرد و عدم موفقیت آن ها را به دلایل تصادفی نسبت داد
[ترجمه گوگل]او از دست دادن خود شکایت کرد، شجاعت خود را ستایش کرد و عدم موفقیت خود را به علل تصادفی نسبت داد

14. A gathering of family and friends lamented the deaths of the two pilots.
[ترجمه ترگمان]گروهی از خانواده و دوستان از مرگ دو خلبان شکایت داشتند
[ترجمه گوگل]جمع آوری خانواده و دوستان از مرگ دو خلبان خبر داد

15. By contrast, some past winners have lamented that the prize diverts them from their beloved lab work.
[ترجمه ترگمان]در مقابل، برخی از برندگان گذشته ابراز تاسف کرده اند که این جایزه آن ها را از کار آزمایشگاه محبوب خود منحرف می کند
[ترجمه گوگل]در مقابل، برخی از برندگان گذشته تردید کرده اند که جایزه آنها را از کار آزمایشگاه های مورد علاقه خود منحرف می کند

a letter by our learned and lamented friend

نامه‌ی دوست دانشمند و مرحوم ما



کلمات دیگر: