کلمه جو
صفحه اصلی

lamplighter


(سابقا) چراغ افروز، چراغچی (کسی که کارش روشن کردن چراغ های گازی خیابان ها بود)، چراهچی، کسکیه چراغهای خیابان را روشن میکند

انگلیسی به فارسی

(سابقا) چراغافروز، چراغچی (کسی که کارش روشن کردن چراغ‌های گازی خیابانها بود)


بریدهی کاغذ یا چوب که با آن چراغها را روشن می‌کردند، گیرانه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person formerly employed to light and extinguish gas street lights.

(2) تعریف: any contrivance, such as a wood splinter or roll of paper, that is used to light lamps.

• person who lights street lamps; device for lighting lamps

جملات نمونه

1. "There is nothing to understand, " said the lamplighter . "Orders are orders. Good morning. "
[ترجمه ترگمان]فانو سبان گفت: - هیچ چیزی برای فهمیدن وجود ندارد دستور دستور است صبح بخیر \"
[ترجمه گوگل]'هیچ چیز برای درک وجود ندارد، گفت: چراغ قوه سفارشات سفارشات هستند صبح بخیر '

2. "I am unlucky, " said the lamplighter. "Good morning. "
[ترجمه ترگمان]فانو سبان گفت: - نه، صبح بخیر
[ترجمه گوگل]'من ناراحت هستم، گفت: چراغ قوه 'صبح بخیر '

3. "Those are the orders, " replied the lamplighter . "Good morning. "
[ترجمه ترگمان]فانو سبان جواب داد: - دستور بده، صبح بخیر
[ترجمه گوگل]'این ها سفارشات هستند،' پاسخ دهنده لامپ 'صبح بخیر '

4. When the lamplighter knocked against them, or the wind blew through the cathedral, they would swing back and forth like pendulums.
[ترجمه ترگمان]وقتی فانوس بان به آن ها خورد، یا باد در کلیسای جامع وزیدن گرفت، آن ها مانند pendulums به عقب و جلو تاب می خوردند
[ترجمه گوگل]هنگامی که لامپلایت در برابر آنها ضربه زد، یا باد از طریق کلیسای جامع می افتاد، آنها مانند پاندول ها به عقب و جلو حرکت می کردند

5. "I always want to rest, " said the lamplighter.
[ترجمه ترگمان]فانو سبان گفت: - من همیشه میخ وام استراحت کنم
[ترجمه گوگل]'من همیشه می خواهم بمانم، گفت: چراغ قوه

6. Here, the lamplighter is my.
[ترجمه ترگمان]این فانوس بان من است
[ترجمه گوگل]در اینجا، چراغ قوه من است

7. And now came the lamplighter.
[ترجمه ترگمان]فانوس بان گفت: حالا نوبت فانوس است
[ترجمه گوگل]و حالا لامپ لامپ

8. "It is not funny at all! " said the lamplighter . "While we have been talking together a month has gone by. "
[ترجمه ترگمان]\" اصلا خنده دار نیست! فانو سبان گفت: - فقط یک ماه است که با هم حرف می زنیم
[ترجمه گوگل]'این همه خنده دار نیست! گفت: چراغ قوه 'در حالی که ما با هم صحبت کرده ایم یک ماه رفته است '

9. There was just enough room on it for a street lamp and a lamplighter.
[ترجمه ترگمان]فقط اتاق کافی برای چراغ خیابان و یک فانوس بان جا داشت
[ترجمه گوگل]فقط یک اتاق کافی برای یک چراغ خیابانی و یک چراغ قوه وجود دارد

10. "That doesn't do me much good, " said the lamplighter . "The one thing I love in life is to sleep. "
[ترجمه ترگمان]فانو سبان گفت: \" این کار مرا خیلی خوب انجام نمی دهد، تنها چیزی که در زندگی دوست دارم خوابم است \"
[ترجمه گوگل]'این کار من خیلی خوب نیست، گفت: چراغ قوه یکی از چیزهایی که من در زندگی دوست دارم این است که بخوابم '

11. Her face and her voice, all at his service now, worked the miracle - the impression operating like the torch of a lamplighter who touches into flame, one by one, a long row of gas jets.
[ترجمه ترگمان]چهره اش و صدایش، که در حال حاضر در خدمت او بود، معجزه می کرد - تاثیری که در شعله فانوس بان کار می کرد که به شعله آتش دست می زند، و یکی پس از دیگری، یک ردیف طولانی از جت های گازی
[ترجمه گوگل]چهره اش و صدای او، همگی در حال حاضر در خدمت او بود، معجزه ای را تجربه کرد - این تصور که مانند لامپ پروانه ای که به یک شعاع لمس می شود یک ردیف طولانی از جت های گاز عمل می کند

12. The little prince was not able to reach any explanation of the use of a street lamp and a lamplighter, somewhere in the heavens, on a planet which had no people, and not one house.
[ترجمه ترگمان]شهریار کوچولو قادر نبود به هیچ توضیحی درباره استفاده از چراغ خیابان و یک فانوس بان جایی در آسمان، روی سیاره ای زندگی کند که مردم نداشتند و نه یک خانه
[ترجمه گوگل]شاهزاده کوچکی نمیتوانست به هیچ توضیحی از استفاده از یک چراغ خیابانی و یک چراغ قوه در جایی که در آسمانها، در یک سیاره بدون مردم و نه یک خانه بود، رسید

13. As the little prince watched him, he felt that he loved this lamplighter who was so faithful to his orders.
[ترجمه ترگمان]چون شهریار کوچولو به او نگاه می کرد، احساس می کرد که عاشق این فانوس بان است که به دستورهای او وفادار است
[ترجمه گوگل]همانطور که شاهزاده کوچکی او را تماشا کرد، او احساس کرد که او این لامپلینت را دوست داشت که به دستوراتش بسیار وفادار بود

14. When he arrived on the planet he respectfully saluted the lamplighter .
[ترجمه ترگمان]وقتی به سیاره ای رسید با احترام به فانوس بان سلام کرد
[ترجمه گوگل]هنگامی که او در سیاره وارد شد، او احترام لامپلتری را به عهده گرفت


کلمات دیگر: