کلمه جو
صفحه اصلی

pustulate


معنی : کورک دار، چرک دانه دار، کورک وار
معانی دیگر : تبدیل به کورک شدن، تاول چرکی در آوردن، کورک شدن، تبدیل به کورک کردن

انگلیسی به فارسی

تبدیل به کورک شدن، تاول چرکی در آوردن


پوشیده از کورک


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: pustulates, pustulating, pustulated
• : تعریف: to form or cause pustules.
صفت ( adjective )
• : تعریف: covered with pustules; pustular.

• produce pus-filled blisters

مترادف و متضاد

کورک دار (صفت)
pimply, pustular, pustulate

چرک دانه دار (صفت)
pustulate

کورک وار (صفت)
pustulate


کلمات دیگر: