خوب (یا بد) کار کردن
do a good job
خوب (یا بد) کار کردن
جملات نمونه
1. Do a good job.
[ترجمه ترگمان]کارت رو خوب انجام بده
[ترجمه گوگل]یک کار خوب انجام دهید
[ترجمه گوگل]یک کار خوب انجام دهید
2. jolly him along a bit, but he'll do a good job.
[ترجمه ترگمان]او را کمی خوشحال می کند، اما کارش را خوب انجام می دهد
[ترجمه گوگل]او را به زحمت انداخت، اما او کار خوبی انجام خواهد داد
[ترجمه گوگل]او را به زحمت انداخت، اما او کار خوبی انجام خواهد داد
3. We don't doubt that he can do a good job of it.
[ترجمه ترگمان]ما شک نداریم که اون بتونه کارشو خوب انجام بده
[ترجمه گوگل]ما شکی نیست که او می تواند کار خوبی از آن انجام دهد
[ترجمه گوگل]ما شکی نیست که او می تواند کار خوبی از آن انجام دهد
4. I trust you to do a good job for Stan's sake.
[ترجمه ترگمان]من به تو اعتماد دارم که به خاطر استان کار خوبی انجام بدی
[ترجمه گوگل]من به شما اعتماد دارم که به خاطر استن کار خوبی انجام دهید
[ترجمه گوگل]من به شما اعتماد دارم که به خاطر استن کار خوبی انجام دهید
5. Critics might say that neural networks just do a good job of keeping statistics.
[ترجمه ترگمان]منتقدان ممکن است بگویند که شبکه های عصبی فقط کار خوبی برای حفظ آمار انجام می دهند
[ترجمه گوگل]منتقدان می توانند بگویند که شبکه های عصبی فقط از آمار نگهداری خوب برخوردارند
[ترجمه گوگل]منتقدان می توانند بگویند که شبکه های عصبی فقط از آمار نگهداری خوب برخوردارند
6. Besides, I fink they do a good job.
[ترجمه ترگمان]به علاوه، من می دونم که کار خوبی انجام می دن
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، من می گویم آنها کار خوب انجام می دهند
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، من می گویم آنها کار خوب انجام می دهند
7. I have no doubt you will do a good job, but things are run a little differently out here.
[ترجمه ترگمان]من شکی ندارم که تو کار خوبی انجام خواهی داد، اما اوضاع اینجا کمی متفاوت است
[ترجمه گوگل]من شکی ندارم که شما یک کار خوب انجام می دهید، اما در اینجا چیزهای کمی متفاوت است
[ترجمه گوگل]من شکی ندارم که شما یک کار خوب انجام می دهید، اما در اینجا چیزهای کمی متفاوت است
8. I think Tomlinson will do a good job and restore credibility as chief inspector.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم تاملینسون کار خوبی انجام خواهد داد و اعتبار را به عنوان بازرس ارشد باز خواهد گرداند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تاملنسون یک کار خوب انجام داده و اعتبار را به عنوان بازرس اصلی بازگرداند
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم تاملنسون یک کار خوب انجام داده و اعتبار را به عنوان بازرس اصلی بازگرداند
9. He may be able to do a good job, but I doubt it.
[ترجمه ترگمان]شاید بتونه یه کار خوب انجام بده، ولی من شک دارم
[ترجمه گوگل]او ممکن است قادر به انجام یک کار خوب باشد، اما من شک دارم
[ترجمه گوگل]او ممکن است قادر به انجام یک کار خوب باشد، اما من شک دارم
10. Finally, she asked earnestly do a good job in the 2008 annual financial report preparation and audit work.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، او از صمیم قلب خواستار کار خوب در تهیه گزارش مالی سالانه سال ۲۰۰۸ و کار حسابرسی شد
[ترجمه گوگل]در نهایت، او درخواست کرد که به طور جدی کار خوبی در تهیه گزارش و گزارش حسابرسی سال 2008 و ممیزی انجام دهد
[ترجمه گوگل]در نهایت، او درخواست کرد که به طور جدی کار خوبی در تهیه گزارش و گزارش حسابرسی سال 2008 و ممیزی انجام دهد
11. How the Construction Budget do a good job, improve settlement of gold content, it is particularly important.
[ترجمه ترگمان]نحوه انجام کار خوب، بهبود حل و فصل محتوای طلا، به خصوص مهم است
[ترجمه گوگل]چگونه بودجه ساخت و ساز یک کار خوب انجام می شود، بهبود و توزیع محتوای طلا، آن را بسیار مهم است
[ترجمه گوگل]چگونه بودجه ساخت و ساز یک کار خوب انجام می شود، بهبود و توزیع محتوای طلا، آن را بسیار مهم است
12. Parents are not to be trusted to do a good job and sex is a danger zone, like drugs or smoking.
[ترجمه ترگمان]والدین نباید دوست داشته باشند که کار خوبی انجام دهند و رابطه جنسی یک منطقه خطرناک، مانند مواد مخدر یا سیگار کشیدن است
[ترجمه گوگل]والدین نباید اعتماد کنند که کار خوبی انجام دهند و جنس یک منطقه خطرناک است مانند مواد مخدر یا سیگار کشیدن
[ترجمه گوگل]والدین نباید اعتماد کنند که کار خوبی انجام دهند و جنس یک منطقه خطرناک است مانند مواد مخدر یا سیگار کشیدن
13. While existing tools do a good job of identifying the applicationa ?s inputs (sources) and outputs (sinks), they do not automatically identify if sanitization was done.
[ترجمه ترگمان]در حالی که ابزارهای موجود کار خوبی برای شناسایی the انجام می دهند؟ ورودی های (منابع)و خروجی های (sinks)، آن ها به طور خودکار در صورت انجام sanitization شناسایی نمی شوند
[ترجمه گوگل]در حالیکه ابزارهای موجود کار خوبی برای شناسایی ورودی ها (منابع) و خروجی ها (غرقابی ها) استفاده میکنند، در صورت انجام اقدامات بهداشتی، به طور خودکار شناسایی نمی شوند
[ترجمه گوگل]در حالیکه ابزارهای موجود کار خوبی برای شناسایی ورودی ها (منابع) و خروجی ها (غرقابی ها) استفاده میکنند، در صورت انجام اقدامات بهداشتی، به طور خودکار شناسایی نمی شوند
14. I will dutifully do a good job supervisor assigned to my work.
[ترجمه ترگمان]من از روی وظیفه یک ناظر خوب کار را انجام می دهم که به کارم اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]من یک کارمند خوب کار می کنم که کار من را انجام می دهد
[ترجمه گوگل]من یک کارمند خوب کار می کنم که کار من را انجام می دهد
15. Do a good job of cross compiler tool chain, the script with the patch set for the compiler to set up their own environment do not want to use.
[ترجمه ترگمان]کار خوبی از زنجیره ابزار کامپایلر متقابل انجام دهید، اسکریپت با مجموعه چسب برای راه اندازی محیط برای راه اندازی محیط خودشان، تمایلی به استفاده ندارند
[ترجمه گوگل]یک کار خوب از زنجیره ابزار کامپایلر متقابل، اسکریپت با پچ تنظیم شده برای کامپایلر برای راه اندازی محیط خود را نمی خواهید استفاده کنید
[ترجمه گوگل]یک کار خوب از زنجیره ابزار کامپایلر متقابل، اسکریپت با پچ تنظیم شده برای کامپایلر برای راه اندازی محیط خود را نمی خواهید استفاده کنید
پیشنهاد کاربران
کار را به خوبی انجام دادن. مثال:
Sarah is doing a good/great job
سارا داره کارش رو به خوبی/خیلی عالی انجام میده.
Sarah is doing a good/great job
سارا داره کارش رو به خوبی/خیلی عالی انجام میده.
یک کار خوب انجام دادن
کار خوب انجام بده کار خوب انجام دادن
Knowing Debbie ( = from my experience of her in the past ) , she’ll do a good job
از اونجایی که Debbie رو می شناسم، او اون کار رو بخوبی انجام خواهد داد
از اونجایی که Debbie رو می شناسم، او اون کار رو بخوبی انجام خواهد داد
do a good job
کاری را خوب انجام دادن
do a good thing
کار خوبی کردن
did a good thing that . . .
کار خوبی کردی که. . .
کاری را خوب انجام دادن
do a good thing
کار خوبی کردن
did a good thing that . . .
کار خوبی کردی که. . .
کلمات دیگر: