کلمه جو
صفحه اصلی

pursuivant


معنی : مامور، پیشخدمت، مامور ابلاغ یا اخطاریه
معانی دیگر : پیرو، دنباله رو، ندیم، همراه، مامور ابلاه یا اخطاریه، نامه رسان، درالتزام بودن، رسالت کردن

انگلیسی به فارسی

مامور ابلاغ یا اخطاریه، نامه رسان، مامور، پیشخدمت،درالتزام بودن، رسالت کردن


نگهبان، مامور ابلاغ یا اخطاریه، مامور، پیشخدمت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the lowest rank of officer in the British Colleges of Heralds.

(2) تعریف: an attendant; follower.

مترادف و متضاد

مامور (اسم)
agent, envoy, officer, functionary, assignee, envoi, pursuivant

پیشخدمت (اسم)
servant, bellboy, waiter, office boy, pursuivant, caddie, caddy

مامور ابلاغ یا اخطاریه (اسم)
pursuivant

جملات نمونه

1. Pursuivant, mentally exhausted, found a cupboard under some stairs and went to sleep in it.
[ترجمه ترگمان]pursuivant، که از نظر ذهنی خسته بود، یک گنجه را زیر چند پله یافت و رفت تا در آن بخوابد
[ترجمه گوگل]پیگیر، از لحاظ ذهنی خسته، یک کمد تحت برخی از پله ها یافت و در آن خوابید

2. Pursuivant sharpened his pencil, opened his notebook, and wrote down the date.
[ترجمه ترگمان]pursuivant را تیز کرد، دفتر خود را باز کرد و تاریخ آن را نوشت
[ترجمه گوگل]پیگیری شد، مدادش را تیز کرد، نوت بوکش را باز کرد و تاریخ را نوشت

3. Pursuivant shivered and wiped the rain off his nose.
[ترجمه ترگمان]آراگون لرزید و باران را از بینی اش پاک کرد
[ترجمه گوگل]خستگی دردناک لرزید و باران را از بینیش پاک کرد

4. Pursuivant rubbed his eyes and yawned.
[ترجمه ترگمان]چشمانش را مالید و خمیازه کشید
[ترجمه گوگل]خستگی چشمها را چسبیده و زخمی شده است

5. Shan-Chou Dynasty is the key time from legendary time to pursuivant time.
[ترجمه ترگمان]زمان افسانه ای از زمان افسانه ای تا pursuivant زمان است
[ترجمه گوگل]زمان سلطنت شان چو، زمان کلیدی از زمان افسانه ای تا زمان تعقیب است


کلمات دیگر: