کلمه جو
صفحه اصلی

pugnacious


معنی : جنگجو، ستیزه گر
معانی دیگر : دعوایی، جدال طلب، ستیزه جو

انگلیسی به فارسی

جنگجو، ستیزه گر


ترسناک، جنگجو، ستیزه گر


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: pugnaciously (adv.), pugnaciousness (n.), pugnacity (n.)
• : تعریف: ready or eager to fight; overly aggressive or quarrelsome.
متضاد: pacific, peaceable
مشابه: truculent, warlike

- The two pugnacious older sons were frequently involved in brawls.
[ترجمه ترگمان] دو پسر بزرگ ستیزه جو به طور مکرر در brawls دخالت داشتند
[ترجمه گوگل] دو فرزند مسن تر، اغلب در نزاعها دخیل بودند
- Dementia was causing the old man to become increasingly pugnacious and difficult to care for.
[ترجمه ترگمان] Dementia باعث شده بود که پیرمرد به شدت ستیزه گر شود و نگهداری آن دشوار شود
[ترجمه گوگل] دمانس باعث شد که پیرمرد فاسد شود و دشوارتر برای مراقبت از آن باشد

• inclined to fight, combative, truculent
someone who is pugnacious is always ready to quarrel or start a fight; a formal word.

مترادف و متضاد

جنگجو (صفت)
combatant, belligerent, combative, agonistic, bellicose, pugnacious, martial

ستیزه گر (صفت)
antagonistic, pugnacious, stubborn, quarrelsome

belligerent


Synonyms: aggressive, antagonistic, argumentative, bellicose, brawling, cantankerous, chip on shoulder, choleric, combative, contentious, defiant, disputatious, have a bone to pick, hot-tempered, irascible, irritable, itching to fight, militant, petulant, pushing, pushy, quarrelsome, ready to fight, rebellious, salty, scrappy, self-assertive, truculent, warlike


Antonyms: easy-going, kind, laid-back, nice


جملات نمونه

1. The President was in a pugnacious mood when he spoke to journalists about the rebellion.
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور در حال صحبت با روزنامه نگاران در مورد شورش بود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور در حالی که با خبرنگاران در مورد شورش صحبت کرد، در خلوت خشن بود

2. The professor had been pugnacious and irritable.
[ترجمه ترگمان]پروفسور pugnacious و زودرنج بود
[ترجمه گوگل]استاد مبهوت و تحریک شده بود

3. I found him pugnacious and arrogant.
[ترجمه ترگمان]و من او را در میان pugnacious و arrogant پیدا کردم
[ترجمه گوگل]من او را پابرهنه و متکبر یافتم

4. Congressmen have been less pugnacious since then, and in exchange Mr Borja has stopped trying to reform things much.
[ترجمه ترگمان]اعضای کنگره از آن زمان pugnacious بودند و در عوض آقای Borja تلاش برای اصلاح امور را متوقف کرده است
[ترجمه گوگل]نمایندگان کنگره از آن زمان به اندازه کافی مخالف بوده اند و در عوض آقای بورژواها تلاش زیادی برای اصلاح امور انجام داده است

5. Reg Seekings, a short, stocky and pugnacious East Anglian, had achieved a considerable reputation in the boxing ring.
[ترجمه ترگمان]رگ Seekings، یک Anglian کوتاه، stocky و جنگجو در ایست East، به شهرت قابل توجهی در رینگ بوکس دست یافته بود
[ترجمه گوگل]Reg Seekings، شرق انگلیس کوتاه، جفت و جور، شهرت قابل توجهی در حلقه بوکس به دست آورد

6. Crystalizing these feelings was a youthful, pugnacious writer named Norman Mailer.
[ترجمه ترگمان]این احساسات یک نویسنده جوان و جنگجو به نام نورمن میلر بود
[ترجمه گوگل]کریستالیزه کردن این احساسات نوازنده ی جوان و مبهم به نام نورمن میلر بود

7. No sign of a truculent Grimsby or a pugnacious Pontefract yet, but I wouldn't hold your breath.
[ترجمه ترگمان]هنوز هیچ اثری از a truculent یا pugnacious دیده نمی شد، اما من نفس تو را حبس نمی کنم
[ترجمه گوگل]هیچ نشانه ای از یک Grimsby مخرب و یا Pontefract مبهم اما هنوز من نفس خود را نگه ندارد

8. A caustically witty and pugnacious man, Wade is a charismatic speaker who can keep a crowd spellbound.
[ترجمه ترگمان]وید مردی شوخ طبع و جنگجو و charismatic است که می تواند یک مسحور کننده باشد
[ترجمه گوگل]Wade یک مرد باهوش و پرمعنی است که سخنرانی جذاب است که میتواند موجب جنجالهای فراوان مردم شود

9. Sometimes as pugnacious off-screen as he is on, Penn knows his name spells trouble in Hollywood.
[ترجمه ترگمان]پن، گاهی به عنوان he جنگجو، نام خود را در هالیوود می داند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات به عنوان غم انگیز خارج از صفحه نمایش به عنوان او در، Penn می داند نام خود را جادوها مشکل در هالیوود

10. When drinking, he becomes pugnacious and rude.
[ترجمه Hadise] وقتی مشروب میخورد ستیزه جو و بی ادب میشد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مشروب می خورد، به میان می آید و خشن می شود
[ترجمه گوگل]وقتی نوشیدنی می شود، پشیمان و بی ادب می شود

11. When he was a child, he was pugnacious and fought with everyone.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه بود و با همه جنگیده و با همه جنگیده بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که او یک کودک بود، او مایه تاسف بود و با همه مبارزه کرد

12. As a child he was pugnacious and fought with everyone.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک کودک جنگجو بود و با همه مبارزه می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک کودک پنگوئن و با همه مبارزه کرد

13. Laziness makes people irascible, and Xiangzi now grew pugnacious.
[ترجمه ترگمان]Laziness باعث می شود که مردم عصبانی شوند و Xiangzi اکنون ستیزه جو شده بود
[ترجمه گوگل]تنزل باعث می شود انسان ها تحریک شوند، و Xiangzi در حال حاضر خسته کننده است

14. My normally easygoing personality turned pugnacious.
[ترجمه ترگمان]شخصیت معمولی من ستیزه جو بود
[ترجمه گوگل]شخصیت عادی ما بسیار خوشحال شدم

پیشنهاد کاربران

ستیزه خو

جنگ طلب، موافق با جنگ، خواهان جنگ



کلمات دیگر: