کلمه جو
صفحه اصلی

puissant


معنی : توانا، نیرومند
معانی دیگر : (ادبی) نیرومند، قدرتمند

انگلیسی به فارسی

توانا، نیرومند


بواسیر، توانا، نیرومند


انگلیسی به انگلیسی

• powerful; forceful; strong, mighty

صفت ( adjective )
مشتقات: puissantly (adv.)
• : تعریف: having great strength or power; mighty.
متضاد: impotent, weak
مشابه: herculean, omnipotent, potent, powerful, strong

- The thick stone fortress walls could not withstand the puissant cannon fire.
[ترجمه هانی] دیوارهای ضخیم سنگی قلعه ، توان مقاومت دربرابر توپ قدرتمند را نداشت
[ترجمه ترگمان] دیواره ای سنگی قلعه تاب مقاومت در برابر غرش توپ ها را نداشت
[ترجمه گوگل] دیوارهای قلعه سنگ ضخیم نمیتوانستند توپ توپ را بردارند

مترادف و متضاد

توانا (صفت)
able, mighty, capable, puissant, authoritative

نیرومند (صفت)
mighty, puissant, main, solid, strong, orotund, formidable, stout, rugged, brawny, nervy, powerful, potent, valiant, vigorous, hale, prolific, red-blooded, robustious, sinewy, sthenic

جملات نمونه

1. The puissant alien walked crouched over in a permanent posture of attack so that the horns along its spine projected highest.
[ترجمه ترگمان]بیگانه نیرومندی که جلو می آمد، روی یک حالت دایمی خم شده بود، به طوری که شاخ در امتداد ستون فقرات آن بالاترین نشان را داشت
[ترجمه گوگل]بیگانه بیگانه در یک موقعیت دائمی از حمله، به طوری که شاخها در امتداد ستون فقرات آن، بیشترین شد

2. Car il est puissant, le Seigneur Dieu qui l'a jug é e.
[ترجمه ترگمان]Car قوی است، یا عیسی مسیح که کوزه jug دارد
[ترجمه گوگل]Car il es puissant، le Seigneur Dieu quai l'a jug e

3. To this, the kind that we took puissant combination a punch is hanged outside determined blow.
[ترجمه ترگمان]به این ترتیب، نوعی که ما ترکیب قدرتمندی را از یک مشت به دست آوردیم، در خارج از ضربه به دار آویخته می شود
[ترجمه گوگل]به این ترتیب، نوعی که ما بوسیله پیانیست پیوسته را پانچ کردیم، خارج از ضربه مشخصی آویزان است

4. The young man has a puissant body.
[ترجمه ترگمان]مرد جوان یک جسم نیرومند دارد
[ترجمه گوگل]مرد جوان دارای بدن بیضوی است

5. Nevertheless, these apprehension are in of economic crisis puissant and oppressive fell to become the history.
[ترجمه ترگمان]با این وصف، این بیم و هراس در بحران اقتصادی است که به قدرت تبدیل شد و به تاریخ تبدیل شد
[ترجمه گوگل]با این وجود، این بدبختی ها در بحران اقتصادی قرار دارند و باعث می شوند که تاریخ و زمان تبدیل به تاریخی شوند

6. As public right force puissant intervene, happened to be out of shape already.
[ترجمه ترگمان]همان طور که نیروی حق عمومی مداخله می کند، اتفاق می افتد که از قبل شکل بگیرد
[ترجمه گوگل]همانطور که مداخله نیروی راست دولتی مداخله می کند، در حال حاضر در حال شکل گیری است

7. He felt genuine awe at this superhuman man, at once so puissant, so self-possessed, so monomaniac in his demeanour.
[ترجمه ترگمان]از این مرد فوق بشری که بی درنگ چنین نیرومند و نیرومند و بسیار نیرومند بود و از رفتار او یکه خورده بود، احساس احترام می کرد
[ترجمه گوگل]او در این مرد فوق العاده انسان، و در همان لحظه بسیار خشن و خودخواهانه، احساسات واقعی خود را از دست داد

8. However, when FTILJ encounters in great force impacts from puissant culture, vicissitudes occur inevitably.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هنگامی که FTILJ با نیروی عظیم از فرهنگ قدرتمند برخورد می کند، تغییرات به طور اجتناب ناپذیری رخ می دهد
[ترجمه گوگل]با این حال، هنگامی که FTILJ با نیروهای بزرگ روبرو می شود از فرهنگ نافذ، ناگهان رخ می دهد

9. Pledge with uncommon ability of makings and precious choicely puissant make a design of tide of exclamatory making a person and natural colour.
[ترجمه ترگمان]تعهد با توانایی غیر معمول نشانه ها و choicely گران بها، طراحی موجی از exclamatory را که فردی و رنگ طبیعی می سازد، به وجود می آورند
[ترجمه گوگل]تعهد با توانایی های غیرمعمول سازی و گرانبهایی که به طور مطلوب انتخاب می شوند، طراحی یک جادو را از فراز و نشیب ایجاد یک فرد و رنگ طبیعی می سازد


کلمات دیگر: