بدون تردید
uncompromisingly
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• without compromise, unyieldingly, inflexibly, rigidly, obdurately
جملات نمونه
1. The company had once been uncompromisingly socialist.
[ترجمه ترگمان]این شرکت زمانی یک سوسیالیست تمام عیار بود
[ترجمه گوگل]این شرکت بعدها سوسیالیستی بی نظیر بود
[ترجمه گوگل]این شرکت بعدها سوسیالیستی بی نظیر بود
2. With sharp eyes and keen sensibility, she has uncompromisingly tackled the hot issues in China.
[ترجمه ترگمان]با چشمانی تیز و حساسیت تیز، او به طور سازش ناپذیری به مسائل داغ چین رسیدگی کرده است
[ترجمه گوگل]با چشمان تیز و حساسیت مشتاقانه، او بدون هیچ مشکلی مسائل گرم در چین را حل کرده است
[ترجمه گوگل]با چشمان تیز و حساسیت مشتاقانه، او بدون هیچ مشکلی مسائل گرم در چین را حل کرده است
3. He states uncompromisingly that he is opposed to any practices which oppress animals.
[ترجمه ترگمان]او به طور سازش ناپذیری گفت که او با هر گونه اعمال مورد ظلم حیوانات مخالف است
[ترجمه گوگل]او بی قاعده می گوید که او مخالف هر اقداماتی است که ستم ها را ستم می کند
[ترجمه گوگل]او بی قاعده می گوید که او مخالف هر اقداماتی است که ستم ها را ستم می کند
4. If one liked that uncompromisingly masculine type of good looks, she thought, trying to tell herself she did not.
[ترجمه ترگمان]در حالی که می کوشید به خودش بگوید که این کار را نکرده است، باخود گفت، اگر کسی از آن نوع خاص مردانه خوشش نمی آمد
[ترجمه گوگل]اگر کسی دوست داشت که این نوع بی نظیر مردانه به نظر برسد، او فکر کرد که سعی دارد خودش را به خودش ثابت کند
[ترجمه گوگل]اگر کسی دوست داشت که این نوع بی نظیر مردانه به نظر برسد، او فکر کرد که سعی دارد خودش را به خودش ثابت کند
5. We wanted something thoroughly and uncompromisingly foreign.
[ترجمه ترگمان]ما به یک چیز کاملا بیگانه و بی دقت احتیاج داشتیم
[ترجمه گوگل]ما چیزی را کاملا و بی عیب و نقص خارجی می خواهیم
[ترجمه گوگل]ما چیزی را کاملا و بی عیب و نقص خارجی می خواهیم
6. I can and I shall,'her father said uncompromisingly.
[ترجمه ترگمان]پدرش با لحنی حاکی از گستاخی گفت: بله، می توانم و خواهم کرد
[ترجمه گوگل]من می توانم و خواهم بود، پدرش گفت: 'بی فایده است
[ترجمه گوگل]من می توانم و خواهم بود، پدرش گفت: 'بی فایده است
7. We uncompromisingly cant make the mistakes of doing halm to offspring in the environment and resource allocation .
[ترجمه ترگمان]ما اساسا نمی توانیم اشتباه ات انجام halm به زاد و ولد را در محیط و تخصیص منابع به دست آوریم
[ترجمه گوگل]ما بدون تردید نمی توانیم اشتباهات را در مورد فرزندان در محیط زیست و تخصیص منابع انجام دهیم
[ترجمه گوگل]ما بدون تردید نمی توانیم اشتباهات را در مورد فرزندان در محیط زیست و تخصیص منابع انجام دهیم
8. The Shanghai collector was uncompromisingly firm in his refusal.
[ترجمه ترگمان]بازرس شانگهای به طور سازش ناپذیری در امتناع او شرکت داشت
[ترجمه گوگل]گردآورنده شانگهای در انکار خود بی قید و شرط بود
[ترجمه گوگل]گردآورنده شانگهای در انکار خود بی قید و شرط بود
9. The tomato ketchup stained her fingers and fell as uncompromisingly on her dress as blood, but her brain was racing.
[ترجمه ترگمان]سس گوجه فرنگی به دست او آغشته شده بود و به اندازه خون به پیراهنش نگاه می کرد، اما مغزش تند می زد
[ترجمه گوگل]سس گوجه فرنگی رنگارنگ انگشتان خود را و به عنوان بی عاطفه در لباس خود را به عنوان خون افتاد، اما مغز او مسابقه بود
[ترجمه گوگل]سس گوجه فرنگی رنگارنگ انگشتان خود را و به عنوان بی عاطفه در لباس خود را به عنوان خون افتاد، اما مغز او مسابقه بود
10. It takes the form of the Anti-Libidinal Ego having 'an uncompromisingly hostile attitude' towards the Libidinal Ego and its associated Exciting Object.
[ترجمه ترگمان]این سبک به شکل \"شخصیت\" ضد libidinal \"گرایش خصمانه ای نسبت به شخصیت\" من \" و شی مرموز مرتبط با آن دارد
[ترجمه گوگل]این شکل از انفعال Anti-Libidine Ego است که 'نگرش غیرمنتظره خصمانه' نسبت به انفجار Libidoin و Object هیجان انگیز مرتبط با آن را می گیرد
[ترجمه گوگل]این شکل از انفعال Anti-Libidine Ego است که 'نگرش غیرمنتظره خصمانه' نسبت به انفجار Libidoin و Object هیجان انگیز مرتبط با آن را می گیرد
پیشنهاد کاربران
قاطعانه، سرسختانه، بدون چون و چرا
مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار ، تمکین ندادنی
She can't force Mahnaz to like a girl, and she can't accept her husband's impossible daughter to the wedding
Mahnaz did not accept Hadadeh as a bride
He has an uncompromisingly tough head ethic
او ( مهناز ) را به زور وادار به پسند کردن دختر نمیتوان راضی کرد و او غیر ممکن است دخترِخواهر شوهر خود را به عروسی بپذیرد
مهناز ، محدثه رو بعنوان عروس نپذیرفت
او اخلاق سر سخت غیر قابل انعطاف پذیری دارد
سالهاست که میگذرد پسر از اوسر پیچی میکند تا همانند پدری که مطیع مادرش هست شود افسوس که او خیلی شبیه مادرش هست تا پدر ( واقعیت )
She can't force Mahnaz to like a girl, and she can't accept her husband's impossible daughter to the wedding
Mahnaz did not accept Hadadeh as a bride
He has an uncompromisingly tough head ethic
او ( مهناز ) را به زور وادار به پسند کردن دختر نمیتوان راضی کرد و او غیر ممکن است دخترِخواهر شوهر خود را به عروسی بپذیرد
مهناز ، محدثه رو بعنوان عروس نپذیرفت
او اخلاق سر سخت غیر قابل انعطاف پذیری دارد
سالهاست که میگذرد پسر از اوسر پیچی میکند تا همانند پدری که مطیع مادرش هست شود افسوس که او خیلی شبیه مادرش هست تا پدر ( واقعیت )
آشتی ناپذیر
کلمات دیگر: