(ارتش امریکا) افسریار، ناوبان یار، ستوان یار، استوار
warrant officer
(ارتش امریکا) افسریار، ناوبان یار، ستوان یار، استوار
انگلیسی به فارسی
(ارتش آمریکا) افسریار، ناوبان یار، ستوان یار
مسئول خدمات پس از فروش
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: an officer in the U.S. armed forces that ranks above noncommissioned officers and below commissioned officers and holds office on a warrant instead of a commission.
• command sergeant major, highest level a soldier can reach
a warrant officer is a person in the army, the air force, or the marines, who is above the rank of sergeant and below the rank of lieutenant.
a warrant officer is a person in the army, the air force, or the marines, who is above the rank of sergeant and below the rank of lieutenant.
جملات نمونه
1. He rose from the ranks to become a warrant officer.
[ترجمه ترگمان]از صف بیرون آمد تا مامور تفتیش شود
[ترجمه گوگل]او از صفوف صعود کرد تا یک افسر ارضایی شود
[ترجمه گوگل]او از صفوف صعود کرد تا یک افسر ارضایی شود
2. As Hospital Warrant Officer, he is a fair but firm advocate and enforcer of Service traditions and discipline.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان افسر رابط بیمارستان، منصف است، اما مدافع سرسخت و اصول اخلاقی و نظم و انضباط است
[ترجمه گوگل]او به عنوان افسر ارشد بیمارستان، مدافع عادلانه اما قوی و مستمر سنت و نظم سرویس است
[ترجمه گوگل]او به عنوان افسر ارشد بیمارستان، مدافع عادلانه اما قوی و مستمر سنت و نظم سرویس است
3. Ruben Marx, then a security branch warrant officer.
[ترجمه ترگمان]، \"جیسون مارکس\"، پس یه مامور امنیتی اداره پلیس
[ترجمه گوگل]روبن مارکس، سپس یک افسر امنیت ارشد
[ترجمه گوگل]روبن مارکس، سپس یک افسر امنیت ارشد
4. The warrant officer was speechless, but not for long and he thundered at him as he had on me a few minutes before.
[ترجمه ترگمان]افسر فرمان زبانش بند آمده بود اما نه برای مدتی طولانی و چون چند دقیقه پیش تر به من خیره شده بود به او می غرید
[ترجمه گوگل]مأمور ارشد بدون هیچ زحمتی، اما نه برای مدت طولانی و او به او رام کرد، همانطور که چند دقیقه پیش در من بود
[ترجمه گوگل]مأمور ارشد بدون هیچ زحمتی، اما نه برای مدت طولانی و او به او رام کرد، همانطور که چند دقیقه پیش در من بود
5. A warrant officer is appointed, not commissioned, and specializes in a particular skill.
[ترجمه ترگمان]یک مامور حکم انتصاب، نه مامور، و متخصص در یک مهارت خاص منصوب می شود
[ترجمه گوگل]یک افسر ارشد منصوب می شود، سفارش نمی شود و متخصص در یک مهارت خاص است
[ترجمه گوگل]یک افسر ارشد منصوب می شود، سفارش نمی شود و متخصص در یک مهارت خاص است
6. The chef warrant officer was every bit as odious as Ingrid had been told to expect.
[ترجمه ترگمان]سر آشپز، همان قدر که اینگرید گفته بود، هر ذره as بود
[ترجمه گوگل]افسر ارشد سرآشپز، هرچند به عنوان عصبانی بود چون گفته شد که اینگرید انتظار داشت
[ترجمه گوگل]افسر ارشد سرآشپز، هرچند به عنوان عصبانی بود چون گفته شد که اینگرید انتظار داشت
7. A good example of a Warrant Officer is a helicopter pilot.
[ترجمه ترگمان]یک مثال خوب از یک افسر حکم، خلبان هلیکوپتر است
[ترجمه گوگل]یک نمونه خوب از افسر ارشد یک خلبان هلیکوپتر است
[ترجمه گوگل]یک نمونه خوب از افسر ارشد یک خلبان هلیکوپتر است
8. Officers, engineers and warrant officer engineers wore white overalls.
[ترجمه ترگمان]افسران، مهندسین و مهندسین مسئول، روپوش سفید پوشیده بودند
[ترجمه گوگل]افسران، مهندسین و مهندسین افسران لباس پوشیدن لباس های سفید را پوشیدند
[ترجمه گوگل]افسران، مهندسین و مهندسین افسران لباس پوشیدن لباس های سفید را پوشیدند
9. A warrant officer in the U. S. Marine corps having charge of ordnance.
[ترجمه ترگمان] یه افسر پلیس توی ایالات متحد اس - - - - - - - - نیروی تفنگداران که در اختیار داشتن اسلحه است
[ترجمه گوگل]یک افسر ارشد در سپاه دریایی U S مسئولیت موشک
[ترجمه گوگل]یک افسر ارشد در سپاه دریایی U S مسئولیت موشک
10. Warrant Officer Gary Owen.
[ترجمه ترگمان]\"به عنوان افسر پلیس\" گری اوون
[ترجمه گوگل]گری اوون افسر ارشد
[ترجمه گوگل]گری اوون افسر ارشد
11. Dog handler, scuba diver, a spell in the flying squad, warrant officer by 197
[ترجمه ترگمان]نگهبان سگ، غواص، یک طلسم در جوخه پرنده، یک افسر پلیس در پرواز ۱۹۷
[ترجمه گوگل]سرنشین سگ، غواص اسکواش، طلسم در گروه پرواز، افسر ارشد 197 ساله
[ترجمه گوگل]سرنشین سگ، غواص اسکواش، طلسم در گروه پرواز، افسر ارشد 197 ساله
12. The incident follows the death less than two weeks ago of a marine warrant officer taking part in the same exercise.
[ترجمه ترگمان]این حادثه به دنبال مرگ کم تر از دو هفته پیش یک افسر نیروی دریایی است که در همان تمرین شرکت می کند
[ترجمه گوگل]این حادثه مرگ و میر کمتر از دو هفته قبل از یک افسر دریایی دریایی است که در همان تمرین شرکت می کند
[ترجمه گوگل]این حادثه مرگ و میر کمتر از دو هفته قبل از یک افسر دریایی دریایی است که در همان تمرین شرکت می کند
13. Plus you'll get the recognition and pride that come from being an Army Warrant Officer.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شما از اینکه افسر گارد سلطنتی هستید، احساس غرور و افتخار خواهید کرد
[ترجمه گوگل]به علاوه شما به رسمیت شناختن و غرور و افتخار می آید که از افسر ارمنی می آید
[ترجمه گوگل]به علاوه شما به رسمیت شناختن و غرور و افتخار می آید که از افسر ارمنی می آید
کلمات دیگر: