1. She was unceremoniously dumped to be replaced by a leader who could win the election.
[ترجمه ترگمان]او به سادگی رها شد تا توسط یک رهبر که می توانست در انتخابات پیروز شود جای گرفت
[ترجمه گوگل]او به طور غیرمعمول رها شده بود که جایگزین یک رهبر شود که بتواند در انتخابات پیروز شود
2. He was unceremoniously removed from the list of members, for gross misconduct.
[ترجمه ترگمان]او بی نزاکت از فهرست اعضا جدا شد، زیرا رفتار ناشایست داشت
[ترجمه گوگل]او به شدت از لیست اعضای خانواده بیرون رانده شد و به دلیل رفتارهای نامناسبی مرتکب شد
3. He grabbed her arms and hauled her unceremoniously to her feet.
[ترجمه ترگمان]او دست هایش را گرفت و بدون تعارف و بدون تعارف او را به پای خودش کشید
[ترجمه گوگل]او بازوهایش را برداشت و بدون هیچ قید و شرطی به پای او برداشت
4. They dumped his belongings unceremoniously on the floor.
[ترجمه ترگمان]belongings را بدون هیچ unceremoniously روی زمین انداختند
[ترجمه گوگل]آنها اموال خود را بی وقفه روی زمین ریختند
5. I was escorted unceremoniously to the door.
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ تعارفی به در رفتم
[ترجمه گوگل]من به طور غیرمجاز به درب منتقل شدم
6. He had to be bundled unceremoniously out of the way.
[ترجمه ترگمان]بی آن که بدون هیچ unceremoniously از راه دور شده باشد
[ترجمه گوگل]او مجبور بود بدون هیچ قیمتی همراهی کند
7. Brian, furious, would huff and puff as Mazzin unceremoniously threw him back down on his bed.
[ترجمه ترگمان]ب - - ان - - رای - - ان که عصبانی بود با اوقات تلخی و اوقات تلخی سرش را بلند کرد و او را دوباره روی تختش انداخت
[ترجمه گوگل]براون، خشمگین، به طرزی غیرممیزانه مازیزن را لگد می زد و او را به رختخواب می انداخت
8. I elbowed Karen unceremoniously aside and grabbed the paddle.
[ترجمه ترگمان]با آرنج به کارن سقلمه زدم و پاروها را برداشتم
[ترجمه گوگل]من کارن را بدون هیچ قید و شرطی کنار گذاشتم و دست و پا زدن را گرفتم
9. Unceremoniously dumped at our door, blushing with shame, would be a better way of putting it.
[ترجمه ترگمان]unceremoniously از شرم سرخ شدند و از شرم سرخ شدند، راه بهتری برای مطرح کردن آن وجود داشت
[ترجمه گوگل]بدون شک در خانه ما ریخته و با شرم سرخ می شود، راهی بهتر برای قرار دادن آن است
10. The unfortunate gents are then unceremoniously interred in the sisters' basement.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن که بعد از ظهر بی وقفه در زیرزمین خواهران به خاکش سپرده شدند
[ترجمه گوگل]پسران بیچاره پس از آن بدون سرپرستی در زیرزمین خواهران تعقیب شدند
11. A long list of Silicon Valley companies were unceremoniously dumped from the Net for several hours Friday.
[ترجمه ترگمان]یک لیست طولانی از شرکت های دره سیلیکون بدون رعایت نزاکت از طریق اینترنت برای چند ساعت در روز جمعه رها شدند
[ترجمه گوگل]یک لیست طولانی از شرکت های دره سیلیکون به طور غیر رسمی از جمعه به مدت چندین ساعت از شبانه روز تخلیه شد
12. It falls away from the crown, quite unceremoniously finished off, behind a good facade.
[ترجمه ترگمان]دور از تاج سقوط می کند، کاملا بدون نزاکت خاموش می شود، پشت یک نمای خوب
[ترجمه گوگل]از تاج دور می شود، کاملا بی رحمانه به پایان رسید، پشت نماد خوب است
13. We were jammed unceremoniously among sinister-looking unmarked packing cases, obviously best left alone.
[ترجمه ترگمان]ما بدون هیچ unceremoniously در میان وسایل sinister که بدون هیچ نشانی دیده می شد گیر افتادیم، مشخصا بهتر بود تنها باشیم
[ترجمه گوگل]ما در میان موارد بسته بندی ناخوشایند غیرمعمول بدون سر وصدا گرفتار شدیم، بدیهی است که تنها به تنهایی مانده است
14. Then, one night, he unceremoniously slipped into them.
[ترجمه ترگمان]سپس یک شب بدون هیچ تعارفی به آن ها برخورد
[ترجمه گوگل]سپس، یک شب، او بدون سرنخ به آنها تسلیم شد