کلمه جو
صفحه اصلی

crab


معنی : ادم ترشرو، خارچنگ، سرزنش کننده، سیب صحرایی، سرطان، خرچنگ، جر زدن، خرچنگ کردن، باعی تحریک و عصبانیت شدن
معانی دیگر : (جانورشناسی) خرچنگ (از راسته ی decapoda - دارای پنج جفت پا هستند که جفت اولی به شکل چنگک در آمده است)، چنگار، جنگار، انواع بندپایان (arthropods) شبیه به خرچنگ، گوشت خرچنگ (که خوراکی است) (crab meat هم می گویند)، رجوع شود به: crab louse، جرثقیل، باربردار، بارافراز، (هواپیمایی - حرکت ظاهری هواپیما به یکی از طرفین هنگام برخورد با باد مخالف) کنار کش، کنارکش رفتن، کنارکش کردن، از پهلو حرکت کردن، (نجوم - c بزرگ) استارگان (مجمع الکواکب) سرطان، برج سرطان (چهارمین برج منطقه البروج)، خرچنگ شکار کردن، به صید خرچنگ رفتن، خرچنگ گیری کردن، (آدم) بدخلق، بدعنق، اخمو، بدقلق، ترشرو، ترشرو شدن، ترشرویی کردن، بدخلقی کردن، بدخویی کردن، اخم و تخم کردن، (عامیانه) شکوه کردن، غرولند کردن، (در اصل) آزردن، رنجه داشتن، وابسته به سیبچه، خرچنگ گرفتن، امر، عصبانی کردن، عصبانی شدن، باعک تحریک وعصبانیت شدن، کج خلق

انگلیسی به فارسی

خرچنگ، برج سرطان، خرچنگ گرفتن، (آمریکا) جرزدن،عصبانی کردن، عصبانی شدن، باعث تحریک و عصبانیت شدن، آدم ترشرو، کج‌خلق


خرچنگ، سرطان، ادم ترشرو، خارچنگ، سرزنش کننده، سیب صحرایی، خرچنگ کردن، جر زدن، باعی تحریك و عصبانیت شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: any of various ten-legged marine crustaceans, having broad, flat bodies, eyes on short stalks, and strong pincers on the front legs. The meat of some kinds of crabs is commonly eaten by humans.

- Many crabs dotted the rocky beach.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از خرچنگ در ساحل سنگی قرار دارند
[ترجمه گوگل] بسیاری از خرچنگ ها به ساحل سنگی خیره شده اند

(2) تعریف: the meat of this animal eaten as food.

- The sandwich contained crab mixed with mayonnaise.
[ترجمه 👌] یک ساندویچ خرچنگ که سس مایونز داشت
[ترجمه ترگمان] ساندویچی که حاوی سس مایونز بود با سس مایونز مخلوط شده بود
[ترجمه گوگل] ساندویچ حاوی خرچنگ مخلوط با سس مایونز بود

(3) تعریف: any of various other crustaceans resembling a true crab, such as a hermit or horseshoe crab.

(4) تعریف: a mechanical contrivance for lifting or hauling heavy objects.

(5) تعریف: a crab louse.

(6) تعریف: (pl.) infestation with crab lice.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: crabs, crabbing, crabbed
(1) تعریف: to hunt and catch crabs.

(2) تعریف: to move sidewise or diagonally, as a crab.

- The rowboat crabbed as we towed it across the current.
[ترجمه ترگمان] قایق پارویی با آن برخورد کرد و آن را در جریان آب قرار داد
[ترجمه گوگل] قایق تفریحی وقتی که ما آن را در جریان جابجایی ببریم خراب می شود
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a complaining or ill-tempered person; grouch.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: crabs, crabbing, crabbed
مشتقات: crabber (n.)
• : تعریف: to criticize or complain.
مشابه: complain

- He crabbed about having to wait a few minutes.
[ترجمه ترگمان] می خواهد چند دقیقه ای صبر کند
[ترجمه گوگل] او مجبور شد چند دقیقه صبر کند

• any of a number of crustaceans having five pairs of walking legs; grouch, bad-tempered person
complain; criticize; fish for crabs
a crab is a sea creature with a flat round body covered by a shell, and five pairs of legs with claws on the front pair.

دیکشنری تخصصی

[سینما] حرکت سه چرخه
[زمین شناسی] حرکت انحرافى (خرچنگى ) عکسبردارى هوایى حالتى که به علت غفلت با نقص یک دوربین با توجه به مسیر هواپیما ایجاد مى شود.در عکسبردارى عمودى حرکت خرچنگى لبه هاى عکسها که موازى با خطوط باز هوایى نیست نشان داده مى شود.

مترادف و متضاد

ادم ترشرو (اسم)
crab

خارچنگ (اسم)
crab, lobster

سرزنش کننده (اسم)
rater, crab, slater, grumbler, fuddy-duddy

سیب صحرایی (اسم)
crab, crab apple

سرطان (اسم)
cancer, crab

خرچنگ (اسم)
cancer, crab, crayfish

جر زدن (فعل)
cheat, crab, nobble

خرچنگ کردن (فعل)
crab

باعی تحریک و عصبانیت شدن (فعل)
crab

جملات نمونه

His father is quite a crab.

پدرش خیلی بدخلق است.


She'd always be crabbing without cause.

همیشه بدون علت ترشرویی می‌کرد.


don't crab at me!

به من اخم و تخم نکن!


Old age has crabbed his nature.

پیری او را کج خلق کرده است.


She kept crabbing the conduct of her neighbors.

او مرتباً از رفتار همسایه‌هایش خرده می‌گرفت.


1. crab one's act (or the deal, etc. )
کار (یا معامله و غیره) را خراب کردن

2. don't crab at me!
به من اخم و تخم نکن !

3. catch a crab
(در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن می شود)

4. the shell of a crab
سختپوست خرچنگ

5. his father is quite a crab
پدرش خیلی بدخلق است.

6. You cannot make a crab walk straight.
[ترجمه ترگمان]تو نمیتونی یک خرچنگ درست کنی
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید راه رفتن راست خرچنگ را درست کنید

7. A crab scuttled away under a rock as we passed.
[ترجمه javid] ما از این موضوع رد میشیم، مثل خرچنگی که که از زیر سنگ رد میشه
[ترجمه ترگمان]همان طور که رد می شدیم، یک خرچنگ از زیر سنگی بیرون رفت
[ترجمه گوگل]همانطور که گذشت، خرچنگی در زیر سنگ افتاد

8. A crab nipped my toe while I was paddling.
[ترجمه ترگمان]در حالی که پارو می زدم، یک خرچنگ نوک پایم را گاز گرفت
[ترجمه گوگل]خرگوش انگشتانم را در حالی که انگشتانم را می پوشاند برداشتم

9. Although it is tasty, crab is very filling.
[ترجمه ترگمان]با اینکه خوش مزه است، اما بسیار پر کننده است
[ترجمه گوگل]اگرچه خوشمزه است، خرچنگ بسیار پر می شود

10. This crab meat/salad is delicious!
[ترجمه ترگمان]این گوشت خرچنگ و سالاد لذیذ است!
[ترجمه گوگل]این گوشت خرچنگ / سالاد خوشمزه است!

11. I picked one and threw it at a crab apple tree.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها را برداشتم و به یک درخت سیب جنگلی انداختم
[ترجمه گوگل]من یکی را انتخاب کردم و آن را در یک درخت خرچنگ سیب انداختم

12. The body meat of the blue crab is white, that of the claws, brownish.
[ترجمه ترگمان]گوشت بدن خرچنگ آبی سفید است، و آن پنجه های قهوه ای است
[ترجمه گوگل]گوشت بدن خرچنگ آبی سفید، پنجه، قهوه ای است

13. He used to fish for blue crab in the river and sell them for a nickel apiece.
[ترجمه ترگمان]او برای یک خرچنگ آبی در رودخانه ماهی می گرفت و آن ها را به قیمت یک سنت می فروخت
[ترجمه گوگل]او برای خوردن خرچنگ آبی در رودخانه به رودخانه رفت و آنها را به صورت نیکل فروخت

14. The whole of that crab, every single pincer and leg, however long, had been excised with the knife.
[ترجمه ترگمان]تمام آن خرچنگ، هر تک ساق پا و پا، هر قدر طول بکشد، با چاقو excised شده بود
[ترجمه گوگل]تمام این خرچنگ ها، هر یک از مفاصل و پا، هر چند طولانی، با چاقو برداشته شده اند

15. One relation alone survives, the horseshoe crab.
[ترجمه ترگمان]تنها یک رابطه باقی است، خرچنگ نعل اسب
[ترجمه گوگل]یک رابطه به تنهایی زنده می ماند، خرچنگ اسب

اصطلاحات

catch a crab

(در قایق) پارو را دیر از آب بیرون کشیدن (که موجب به هم خوردن توازن قایق و کم شدن سرعت آن می‌شود)


crab one's act (or the deal, etc.)

کار (یا معامله و غیره) را خراب کردن


پیشنهاد کاربران

خرچنگ

ب معنای خرچنگ یا خارچنگ

صید خرچنگ

A sea animal that has five pairs of legs and a round flat body covered by a shell, or its flesh eaten as food

خرچنگ
نام یکی از صور فلکی هم می باشد. برج سرطان

crab ( مهندسی نقشه‏برداری )
واژه مصوب: پَرتی
تعریف: حالتی که در آن امتداد لبه های عکس هوایی موازی با یا عمود بر مسیر از پیش تعیین شدۀ پرواز باقی نمی ماند


کلمات دیگر: