کلمه جو
صفحه اصلی

uncomplaining

انگلیسی به فارسی

بی نظیر


انگلیسی به انگلیسی

• not complaining, not bemoaning
uncomplaining people do difficult or unpleasant things without complaining about them; used showing approval.

جملات نمونه

1. The work is boring, but he's cheerful and uncomplaining.
[ترجمه ترگمان]کار خسته کننده است، اما شاد و شاد است
[ترجمه گوگل]کار خسته کننده است، اما او شاد و بی نظیر است

2. He was a cheerful and uncomplaining travel companion.
[ترجمه ترگمان]همراه با یک همراه با شکوه و شکوه بود
[ترجمه گوگل]او مسافرتی شاد و بی نظیر بود

3. However, the uncomplaining hero Bobby is without a permanent home.
[ترجمه ترگمان]با این حال، قهرمان بدون شکوه بابی یک خانه دائمی است
[ترجمه گوگل]با این حال، Bobby قهرمان بی نظیر بدون خانه دائمی است

4. Love is uncomplaining for help others, love is courage.
[ترجمه ترگمان]عشق برای کمک به دیگران بدون شکوه است، عشق شجاعت است
[ترجمه گوگل]عشق برای کمک به دیگران آسان نیست، عشق شجاعت است

5. They died unquestioning, uncomplaining, with faith in their hearts, and on their lips the hope that we would go on to victory.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون اینکه شکوه کنند، بدون اینکه شکوه کنند، و با ایمان به دل خود، و بر لب خود امید که ما به پیروزی ادامه دهیم، مردند
[ترجمه گوگل]آنها با بی حوصلگی و بی حوصلگی، با ایمان به قلبشان، و بر روی لب هایشان امیدوار بودند که ما پیروزی را ادامه دهیم

6. Thus you trudge along, stoical, uncomplaining.
[ترجمه ترگمان]از این رو به راه خود ادامه می دهید
[ترجمه گوگل]بنابراین شما در کنار هم قرار دادن، stoical، uncomplaining

7. Expressing my admiration for the courage and uncomplaining spirit of our wounded.
[ترجمه ترگمان]به خاطر شجاعت و روح جریحه دار کردن مجروحین، تحسین مرا تحسین کنید
[ترجمه گوگل]ابراز قدردانی من از جسارت و روحیه ناپاک ما زخمی شده است

8. Meanwhile he waited with infinite patience, uncomplaining, thinking about the sand, and the thin hot layer of water over it, in that shy New Jersey creek.
[ترجمه ترگمان]در خلال این احوال، با صبری بی پایان، بی آنکه شکوه کند، در حالی که به ماسه ها می اندیشید، و لایه نازکی از آب بر روی آن، در آن نهر سیلابی جدید، منتظر ماند
[ترجمه گوگل]در همین حال او با صبر بی نهایت، بدون سر و صدا، فکر کردن در مورد شن و ماسه و لایه نازک داغ آب بیش از آن در این خجالتی نیوجرسی نیویورک منتظر

9. And that is time away from productive, uncomplaining employees, which is demoralizing for them and for you.
[ترجمه ترگمان]و این زمان دور از کارمندان مولد و با شکوه است که برای آن ها و برای شما ناامید کننده است
[ترجمه گوگل]و این زمان دور از کارکنان مولد و ناامید کننده است که برای آنها و برای شما ترسناک است

10. It was subservient, uncomplaining.
[ترجمه ترگمان]مطیع و مقهور کننده بود
[ترجمه گوگل]این کار مستلزم صرفه جویی بود

11. The Derry reserve goalkeeper concedes that he has become something of a fixture on the bench but is uncomplaining.
[ترجمه ترگمان]دروازه بان reserve Derry تصدیق می کند که او به چیزی از یک ثابت در نیمکت تبدیل شده است، اما بدون شکوه است
[ترجمه گوگل]دروازه بان دروازه قبول می کند که او چیزی از یک پایه ثابت در زمین است، اما بدون شک است

12. She thought him extremely brave to carry on as though he was normal and to be so uncomplaining.
[ترجمه ترگمان]فکر می کرد که او بسیار شجاع است که طوری رفتار کند که انگار او عادی است و با این همه شکوه و شکوه دارد
[ترجمه گوگل]او فکر کرد که او بسیار شجاعانه رفتار می کند، مثل اینکه او عادت کرده و خیلی ناراحت کننده است

13. From the other end of the animal a soft uncomplaining grunt reminded me that I wasn't the only one involved.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر حیوانات صدای خرخر مانندی به من یادآوری کرد که من تنها کسی نیستم که درگیر این ماجرا هستم
[ترجمه گوگل]از انتهای دیگر حیوان، یک ناراحت کننده بی نظیر نرم به من یادآوری کرد که من تنها کسی نیستم که درگیر آن بودم

14. Through it all, George has been an ideal worker:honest (perhaps because he is incapable of lying), uncomplaining andextremely punctual.
[ترجمه ترگمان]با این همه، جورج یک کارگر ایده آل است: صادق (شاید به این دلیل که قادر به دروغ گفتن نیست)یا با این کار فاقد شکوه است
[ترجمه گوگل]از طریق این همه، جورج کارآفرین ایدهآل (شاید دلیل آنکه نتواند دروغگو باشد) کارآمد بوده است، بدون شک و دقیق و دقیق

پیشنهاد کاربران

افرادی که کارهای طاقت فرسا را بدون شکایت کردن انجام می دهند


کلمات دیگر: