کلمه جو
صفحه اصلی

taming

انگلیسی به فارسی

تمیز کردن، راه کردن


انگلیسی به انگلیسی

• act of domesticating; act of bringing into submission

جملات نمونه

1. the taming of a shrew
آدم کردن یک سلیطه

2. the building of roads and the taming of wild rivers
ساختن جاده و مهار کردن رودخانه های سرکش

پیشنهاد کاربران

اهلی کردن، آرام کردن، خانگی کردن، زیر کنترل گرفتن


کلمات دیگر: