کلمه جو
صفحه اصلی

tantalizing


عطش افزا، خواست انگیز، جوش به دل دهنده، میل انگیز، وسوسه انگیز، اشتهاآور، هوس انگیز، هوسانگیز the tantalizing odor of kabab بوی وسوسهانگیز کباب

انگلیسی به فارسی

عطش افزا، خواست انگیز، جوش به دل دهنده، میل انگیز، وسوسه انگیز، اشتهاآور، هوسانگیز


ترسناک، کسی را دست انداختن، و سپس محروم کردن، ازار دادن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: tantalizingly (adv.)
• : تعریف: arousing desire or interest, but usu. unavailable or beyond reach.

- the tantalizing hope of winning a fortune
[ترجمه ترگمان] این امید وسوسه انگیز برای برنده شدن،
[ترجمه گوگل] امیدوار کننده ای برای به دست آوردن ثروت
- a tantalizing aroma
[ترجمه ترگمان] عطر وسوسه انگیز
[ترجمه گوگل] یک عطر و طعم دهنده

• attractive but cannot be attained; causing or arousing desire and excitement; pleasantly inviting (also tantalising)
something that is tantalizing makes you feel hopeful and excited, although you know that it is probably not possible to have it, do it, or so on.

جملات نمونه

1. the tantalizing odor of kabab
بوی وسوسه انگیز کباب

2. you visit but play coy / thus tantalizing me by feeding the flames of your desirability
دیدار می نمایی و پرهیز می کنی /بازار خویش و آتش ما تیز می کنی

3. The tantalizing aroma of fresh coffee wafted towards them.
[ترجمه ترگمان]بوی وسوسه انگیز قهوه تازه به سویشان می آمد
[ترجمه گوگل]عطر و طعم قهوه تازه به سمت آنها حرکت کرد

4. This was my first tantalizing glimpse of the islands.
[ترجمه ترگمان]این اولین نگاهی بود که به آن جزایر انداختم
[ترجمه گوگل]این اولین نگاه من به این جزایر بود

5. I caught a tantalizing glimpse of the sparkling blue sea through the trees.
[ترجمه ترگمان]نگاهی به دریای آبی و درخشان در میان درختان انداختم
[ترجمه گوگل]من یک نگاه اجمالی از درخشان دریای آبی را از طریق درختان گرفتم

6. It was the most tantalizing smell.
[ترجمه ترگمان]این بیشتر بوی آزار دهنده بود
[ترجمه گوگل]این بوی تند و تیز بود

7. Herbert's notes give only tantalizing hints of what happened to the other Jacobson children.
[ترجمه ترگمان]یادداشت های هربرت تنها نشان می دهد که چه اتفاقی برای بچه های Jacobson می افتد
[ترجمه گوگل]یادداشتهای هربرت فقط نکاتی مبهم از آنچه در مورد بچه های دیگر جاکوبسن اتفاق افتاده است را ارائه می دهد

8. There are tantalizing hints in the archaeological record that the Minoans may have written longer, non-bureaucratic texts on parchment.
[ترجمه ترگمان]برخی اشارات tantalizing در این پرونده باستان شناسی وجود دارد که ممکن است the متون طولانی و non را بر روی کاغذ پوستی نوشته باشند
[ترجمه گوگل]نکات مبهم در ضبط باستان شناسی وجود دارد که Minoans ممکن است نوشته های طولانیتری داشته باشد و متون غیر بوروکراتیک بر روی کاغذ بریزند

9. The book gives us a tantalizing overview, taking advantage of subject matter at its most sensual.
[ترجمه ترگمان]این کتاب مرور خوبی به ما می دهد و از این موضوع سواستفاده می کند و از موضوع صحبت می کند
[ترجمه گوگل]این کتاب به ما نگاهی مبهم نشان می دهد، و از مزایای موضوع در حیله گر ترین آن استفاده می کند

10. The sight is most tantalizing.
[ترجمه ترگمان]این منظره most است
[ترجمه گوگل]دیدنی ترین تندبادهای است

11. The tantalizing smell of barbecue was in the air.
[ترجمه ترگمان]بوی کباب بریان در هوا پیچیده بود
[ترجمه گوگل]بوی مزه ای از کباب در هوا بود

12. Getty Center reveals itself in tantalizing glimpses.
[ترجمه ترگمان]مرکز گتی ایماژ)
[ترجمه گوگل]گتی مرکز خود را در دنیای شگفت انگیز نشان می دهد

13. Harvard summer school would have been a tantalizing experience for her.
[ترجمه ترگمان]مدرسه تابستانی هاروارد یک تجربه وسوسه انگیز برای او بود
[ترجمه گوگل]مدرسه تابستانی هاروارد برای او یک تجربه خیره کننده بود

14. For me, though, there were a few tantalizing hints that women could be powerful, nontraditional, even adventurous.
[ترجمه ترگمان]برای من، هرچند، چند کنایه وسوسه انگیز بود که زنان می توانند قوی، غیر سنتی، حتی ماجراجو باشند
[ترجمه گوگل]برای من، با این حال، چند نکته خیره کننده وجود دارد که زنان می توانند قدرتمند، غیر سنتی، حتی پرماجرا باشند

the tantalizing odor of kabab

بوی وسوسه‌انگیز کباب


پیشنهاد کاربران

وسوسه انگیز ( و معمولا دست نیافتنی )
tempting, very appealing
Tantalizing offer/smell/glimpse/hint/clue

وسوسه انگیز
هیجان انگیز
تحریک کننده

دلخوشی بیهوده دادن، امید واهی دادن


کلمات دیگر: