کلمه جو
صفحه اصلی

uncomprehending

انگلیسی به فارسی

ناامید کننده


انگلیسی به انگلیسی

• not comprehending, lacking understanding
if someone is uncomprehending, they do not understand what is being said or done.

جملات نمونه

1. He gave the bottle a long, uncomprehending look.
[ترجمه ترگمان]سرش را بلند کرد و با دهان باز به بطری نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او بطری را یک نگاه طولانی و بی نظیر ارائه داد

2. The two men stare at her, uncomprehending, rendered docile by her gibberish.
[ترجمه ترگمان]دو مرد به او خیره می شوند، در حالی که از حرف های نامفهوم او رام شده و رام شده اند
[ترجمه گوگل]دو مرد به او نگاه نمیکنند، ناخوشایند، با خجالت زدگی او را تحسین می کنند

3. The devout, semiliterate Kasturbai stood aghast and uncomprehending.
[ترجمه ترگمان]The، ای نا دین که هنوز هم مات و مبهوت ایستاده بود، مات و مبهوت ایستاده بود
[ترجمه گوگل]Kasturbai مقتدرانه و نیمهتمام ایستاده بود و ناامید کننده بود

4. It stung, that eruption of uncomprehending idiocy.
[ترجمه ترگمان]این حال و حال و حال و حال و حال او را به هم می زد
[ترجمه گوگل]این انفجار، فوران ناامیدی ناخوشایند است

5. She gave me a helpless uncomprehending look.
[ترجمه ترگمان]نگاه uncomprehending به من انداخت
[ترجمه گوگل]او به من نگاه بی نظیری داد

6. Miss Harker stared at them uncomprehending for a second.
[ترجمه ترگمان]خانم Harker لحظه ای به آن ها خیره ماند
[ترجمه گوگل]خانم هارکر از آنها برای یک لحظه ناخودآگاه نگاه کرد

7. At all times he was uncomprehending and desperate for advice.
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت باز هم گوش می داد و نومید می گشت تا به اندرز او گوش دهد
[ترجمه گوگل]در تمام اوقات او برای مشاوره ناخوشایند و ناامید بود

8. Emmie looked at her, uncomprehending.
[ترجمه ترگمان]امی سرش را بلند کرد و به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]امی به او نگاه کرد، ناخوشایند

9. Different in family background, she seemed not as uncomprehending as he had previously thought.
[ترجمه ترگمان]گذشته از این، در زمینه خانوادگی متفاوت به نظر می رسید، انگار که قبلا فکر نکرده بود
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که او در گذشته در مورد خانواده های مختلف متفاوت بود

10. Cersei stared at him, uncomprehending. "What woman?
[ترجمه ترگمان]سرسی با تعجب به او خیره شد و گفت: \" چه زنی؟
[ترجمه گوگل]Cersi به او نگاه کرد، uncompreumining چه زن؟

11. She stared at it, uncomprehending, trying to fit the features to something inher memory.
[ترجمه ترگمان]او به آن خیره شد، در حالی که سعی می کرد اجزای صورتش را به چیزی مربوط کند
[ترجمه گوگل]او به آن نگاه کرد، بدون درک، تلاش برای جا به جا ویژگی های به چیزی است که حافظه می شود

12. His uncomprehending eyes swept over her time and again.
[ترجمه ترگمان]چشمان uncomprehending بارها و بارها به او خیره شده بود
[ترجمه گوگل]چشم های ناخوشایند او بیش از زمان و زمان خود را در بر گرفت

13. She looked at him uncomprehending, until he took the flagon from her hands and lifted her skirts up over her head.
[ترجمه ترگمان]او به او نگاه کرد، تا اینکه لیوان را از دستش گرفت و دامنش را بالا کشید
[ترجمه گوگل]او به او بی احترامی نگاه کرد، تا زمانی که دستش را از دستش گرفت و دامنش را بلند کرد

14. There were no cultural bureaucrats in State-subsidised theatres imposing the Brechtian avant-garde on uncomprehending audiences.
[ترجمه ترگمان]هیچ کارمند فرهنگی در سالن های یارانه ای دولتی وجود نداشت که the آوانگارد را بر روی تماشاگران uncomprehending تحمیل کرد
[ترجمه گوگل]هیچ بوروکرات فرهنگی در تئاترهای دولتی یارانه ای وجود نداشت که آوانگارد Brechtian را بر مخاطبان ناخوشایند تحمیل کند

پیشنهاد کاربران

frustrating

uncomprehending = lacking understanding


کلمات دیگر: