کلمه جو
صفحه اصلی

uncharacteristically

انگلیسی به فارسی

غیرقابل توصیف است


انگلیسی به انگلیسی

• in a manner that is not characteristic, in a manner not typical or distinctive

جملات نمونه

1. He was uncharacteristically depressed and ruminative.
[ترجمه ترگمان]او به شدت افسرده و افسرده بود
[ترجمه گوگل]او غیرقابل تشخیص و افسرده بود

2. Uncharacteristically for Keegan, he decided to have a snooze.
[ترجمه ترگمان]uncharacteristically برای Keegan تصمیم گرفت چرت بزند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت تا یک چرت زدن را برای Keegan غیرقابل توصیف کند

3. Her Aunt Sallie gave her an uncharacteristically extravagant gift.
[ترجمه ترگمان]عمه سالی به او موهبت بزرگی بر قرار داد
[ترجمه گوگل]عمه سللی او را به یک هدیه بی نظیر عجیب و غریب داد

4. The children had been uncharacteristically quiet.
[ترجمه ترگمان]بچه ها خیلی ساکت بودند
[ترجمه گوگل]بچه ها آرام نبودند

5. He was uncharacteristically quiet.
[ترجمه ترگمان]بسیار ساکت بود
[ترجمه گوگل]او بی سر و صدا آرام بود

6. Owen has been uncharacteristically silent.
[ترجمه ترگمان]آون خیلی ساکت و ساکت به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]اوون به طور غیرمعمولی سکوت کرده است

7. After an uncharacteristically quiet few months after the scandal, Woodhead emerged this summer in as controversial mood as ever.
[ترجمه ترگمان]پس از چند ماه پس از این رسوایی، Woodhead در تابستان امسال به عنوان یک وضعیت بحث برانگیز ظهور کرد
[ترجمه گوگل]پس از چند ماه ناخوشایند آرام چند ماه پس از رسوایی، Woodhead تابستان امسال به نحوی بحث انگیز ظاهر شد

8. It is uncharacteristically diligent of a minister to seek precisely to understand what money spent will accomplish.
[ترجمه ترگمان]از یک وزیر به شدت سخت کوش است که به دنبال تعیین دقیق میزان پولی که صرف انجام خواهد شد، باشد
[ترجمه گوگل]این یک کارشناس ناخوشایند یک وزیر است که دقیقا می خواهد بداند که پول صرف چه خواهد شد

9. That year a Labour government uncharacteristically committed to free-market economic policies won office.
[ترجمه ترگمان]آن سال یک دولت کارگر به شدت به سیاست های اقتصادی بازار آزاد متعهد شد
[ترجمه گوگل]در آن سال، یک دولت کارگر غیرقابل تحمل به سیاستهای اقتصادی بازار آزاد برنده شد

10. So I vacillated, most uncharacteristically I might add, for several days.
[ترجمه ترگمان]بنابراین من مردد بودم، اما به طور غیر عادی ممکن بود به چند روز اضافه کنم
[ترجمه گوگل]بنابراین، من چندین روز بیشتر از حد غیرقابل توصیفی اضافه کردم

11. And about this Eliot is again uncharacteristically emphatic, as well as eloquent.
[ترجمه ترگمان]و در مورد این الیوت دوباره به طور جدی موکد، و همچنین فصیح است
[ترجمه گوگل]و در مورد این الیوت دوباره غیرقابل تحمل است، و همچنین سخن گفتن است

12. A wine with too much alcohol will taste uncharacteristically heavy or hot as a result.
[ترجمه ترگمان]نوشیدن بیش از حد الکل در نتیجه خیلی سنگین یا داغ خواهد بود
[ترجمه گوگل]شراب با الکل بیش از حد به عنوان یک نتیجه غیرمعمول سنگین یا گرم است

13. Co - workers will be uncharacteristically cheerful, and that will help the morale of the department enormously.
[ترجمه ترگمان]کارگران به شکل بی سابقه ای شاد خواهند شد و این کار به روحیه این اداره بسیار کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]همکاران غیرقابل شاد بودن شاد خواهند بود و این باعث می شود که روحیه بخش بسیار زیاد باشد

14. He is an active student, but he was uncharacteristically listless in class today.
[ترجمه ترگمان]او دانش آموز فعالی است، اما در کلاس امروز بی حال بود
[ترجمه گوگل]او یک دانشجوی فعال است، اما امروزه در کلاس به طور غیرقابل توصیفی در حال نادیده گرفتن است

15. News photographs showed the 29-year-old pop star, sporting uncharacteristically short hair, saluting hundreds of fans (many of them sobbing) as he prepared to enter an army base near Seoul.
[ترجمه ترگمان]عکس های خبری نشان می دهند که ستاره پاپ ۲۹ ساله، موهای کوتاه را نشان می دهد، و صدها هوادار (که بسیاری از آن ها گریه می کنند)که آماده ورود به یک پایگاه ارتش در نزدیکی سئول است
[ترجمه گوگل]عکس های خبری نشان داد که ستاره ی پاپ 29 ساله ای که موهای کوتاه و بی نظیری دارد، صدها نفر از طرفداران را خوشحال می کند، زیرا او آماده ورود به پایگاه ارتش در نزدیکی سئول است

پیشنهاد کاربران

برخلاف شخصیت
He was uncharacteristically shy,
او خجالت کشید ( در حالی که شخصیتش خجالتی نیست )

برخلاف عادت، به طرز عجیب و غیرعادی، به طور نامنتظر

به طرز عجیبی، غیر عادی طور

به طور غیر عادی


کلمات دیگر: