پف کرده، پف کردن، چپق یا سیگار کشیدن، منفجر شدن، پف دادن، بلوف زدن، لاف زدن، منفجر کردن، وزیدن
puffed
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• swollen, bloated; inflated, filled with gas
if a part of your body is puffed or puffed up, it is swollen because of an injury.
if you are puffed or puffed out, you are breathing with difficulty because you have been using a lot of energy; an informal use.
see also puff.
if a part of your body is puffed or puffed up, it is swollen because of an injury.
if you are puffed or puffed out, you are breathing with difficulty because you have been using a lot of energy; an informal use.
see also puff.
جملات نمونه
1. puffed out with pride
پر از باد غرور
2. i puffed into the pipe and dust came out from the other end
در لوله فوت کردم و از آن سوی آن گرد و خاک بیرون آمد.
3. ramin puffed out his cheeks and pretended he was fat
رامین باد در لپ های خود انداخت و وانمود کرد که چاق است.
4. she puffed out the candle
به شمع فوت کرد و آن را خاموش کرد.
5. the wind puffed the clouds toward the lake
باد ابرها را به سوی دریاچه دمید.
6. her eyes had puffed up
چشمانش پف کرده بود.
7. a few seconds after he jumped, his parachute puffed out
چند لحظه پس از اینکه پرید باد چتر نجات او را گسترده کرد.
8. Our train puffed away from the station ten minutes late.
[ترجمه ترگمان]قطار ما ده دقیقه دیر از ایستگاه خارج شد
[ترجمه گوگل]قطار ما ده دقیقه دیر از ایستگاه بیرون زد
[ترجمه گوگل]قطار ما ده دقیقه دیر از ایستگاه بیرون زد
9. Her body bloated and puffed up till pain seemed to burst out through her skin.
[ترجمه ترگمان]بدنش ورم کرده بود و باد کرده بود تا اینکه درد از پوستش بیرون زد
[ترجمه گوگل]بدن او نفخ و پف کرد تا درد به نظر می رسید از طریق پوست او را پشت سر گذاشت
[ترجمه گوگل]بدن او نفخ و پف کرد تا درد به نظر می رسید از طریق پوست او را پشت سر گذاشت
10. A fresh breeze puffed across the lake.
[ترجمه ترگمان]نسیم خنکی در کنار دریاچه وزیدن گرفت
[ترجمه گوگل]نسیم تازه در سراسر دریاچه پف کرده است
[ترجمه گوگل]نسیم تازه در سراسر دریاچه پف کرده است
11. I was so puffed up with my own importance in those days.
[ترجمه ترگمان]در آن روزها به قدری باد کرده بودم
[ترجمه گوگل]در آن روزها خیلی اهمیتی داشتم
[ترجمه گوگل]در آن روزها خیلی اهمیتی داشتم
12. She puffed furiously at her cigarette.
[ترجمه ترگمان]با خشم به سیگارش پک زد
[ترجمه گوگل]او به شدت در سیگار او پف کرد
[ترجمه گوگل]او به شدت در سیگار او پف کرد
13. Mason puffed and panted up the stairs.
[ترجمه ترگمان]می سون نفس نفس زنان از پله ها بالا رفت
[ترجمه گوگل]ماسون پف کرده و پله ها را تکان داد
[ترجمه گوگل]ماسون پف کرده و پله ها را تکان داد
14. Many tourists puffed up the steep steps of the ancient pagoda.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از توریست ها صدای steep قدیمی را بلند کردند
[ترجمه گوگل]بسیاری از گردشگران قله های شیب دار بتکده قدیم را پف کرده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از گردشگران قله های شیب دار بتکده قدیم را پف کرده اند
15. He was puffed out after climbing all those stairs.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه از پله ها بالا رفت، باد کرده بود
[ترجمه گوگل]او پس از صعود از تمام آن پله ها پف کرد
[ترجمه گوگل]او پس از صعود از تمام آن پله ها پف کرد
16. An elderly man puffed on a trumpet to the accompaniment of drums and piano.
[ترجمه ترگمان]پیرمردی با صدای طبل و پیانو نواختن شیپور را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده با ترومپت همراه با درام و پیانو است
[ترجمه گوگل]یک مرد سالخورده با ترومپت همراه با درام و پیانو است
کلمات دیگر: