کلمه جو
صفحه اصلی

practising

انگلیسی به فارسی

تمرین، عمل کردن، ورزش، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن


پیشنهاد کاربران

مقید. در علوم دینی، کسی که به دین خود عمل می کند.


کلمات دیگر: