کلمه جو
صفحه اصلی

beach


معنی : ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی، بگل نشستن
معانی دیگر : ساحل (معمولا شنی یا ریگی)، دریا کنار، کرانه (به ویژه محل شنا و آب تنی)، دریابار، به ساحل آوردن (قایق و کشتی)، کرانه گرفتن، (نهنگ و غیره) به ساحل رفتن، بگل نشستن کشتی

انگلیسی به فارسی

ساحل دریا، ساحل، کنار دریا، شن زار، رنگ شنی، بگل نشستن


ساحل (به‌طور معمول شنی)، کنار دریا


به‌ساحل آوردن (قایق و کشتی)، کرانه گرفتن، (نهنگ و غیره) به ساحل رفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the land at the edge of a body of water, usu. sandy and sometimes part of a swimming area; shore.
مترادف: littoral, sands, shore, strand
مشابه: coast, foreshore, seacoast, seashore, seaside, shoreline

- The children played in the sand at the beach.
[ترجمه Danial] بچه ها با شن در ساحل بازی کردند
[ترجمه محمد ذاکر] بچه ها در ماسه در کنار دریا بازی می کردند.
[ترجمه 😊] بچه ها درون شن هادر ساحل بازی می کردند
[ترجمه شایلین سماوات] بچه ها در ساحل با شن ها بازی کردند.
[ترجمه S] کودکان در ساحل شن بازی می کردند
[ترجمه Lisa] بچه در ماسه در کنار دریا بازی می کردند.
[ترجمه ترگمان] بچه ها توی شن ها در ساحل بازی می کردند
[ترجمه گوگل] کودکان در شن و ماسه در ساحل بازی کردند
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: beaches, beaching, beached
• : تعریف: to pull or drive (a boat or other object) from the water onto the beach or shore.
مترادف: strand
مشابه: ground

- The storm beached the ship.
[ترجمه ترگمان] توفان کشتی را باز کرد
[ترجمه گوگل] طوفان کشتی را باز کرد
- Several whales were beached onto the shore.
[ترجمه ترگمان] چند وال را به ساحل کشیده بودند
[ترجمه گوگل] چندین نهنگ بر روی ساحل گذاشته شد

• shore, seaside
go up onto the beach, go onto the shore
a beach is an area of sand or pebbles by the sea.
when you beach a boat, you bring it out of the water and leave it on dry land.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] پلاژ - کناره - دریاکنار
[آب و خاک] ساحل، کناره، شن زار

مترادف و متضاد

sandy area by body of water


Synonyms: bank, coast, lakeshore, lakeside, littoral, margin, oceanfront, seaboard, seafront, seashore, seaside, shingle, shore, strand, waterfront


ساحل (اسم)
bank, ripe, shore, beach, coast, strand, brae, shore front

کنار دریا (اسم)
shore, beach, strand, waterside, foreshore

شن زار (اسم)
beach

رنگ شنی (اسم)
beach

بگل نشستن (فعل)
beach

جملات نمونه

tourists were walking on the beach.

توریست‌ها در ساحل قدم می‌زدند.


the children play with the sand on the lake's beach.

بچه‌ها با شن‌های ساحل دریاچه بازی می‌کنند.


the boats beached and the soldiers got off and walked ashore.

قایق‌ها به کرانه آمدند و سربازان پیاده شدند و به سوی ساحل گام برداشتند.


1. a beach umbrella
چتر آفتابی ساحل دریا

2. this beach is quite dead in wintertime
زمستان ها در این ساحل پرنده ای پر نمی زند.

3. a sandy beach
کرانه ی شنی

4. waves pound the beach
امواج ساحل را می کوبند.

5. our warships plastered the beach
کشتی های جنگی ما ساحل را در هم کوبیدند.

6. the waves overran the beach and flooded the town
امواج از ساحل رد شده و شهر را سیل زده کرد.

7. we lounged on the beach all day long
سرتاسر روز در ساحل لم دادیم.

8. he wandered aimlessly along the beach
او بدون هدف در امتداد ساحل پرسه می زد.

9. the salty air of chamkhalleh beach
هوای دریایی کرانه ی چمخاله

10. tourists were walking on the beach
توریست ها در ساحل قدم می زدند.

11. young men strolling along the beach
مردان جوانی که در راستای ساحل قدم می زدند

12. many swimmers just lie on the beach all day
خیلی از شنا گران تمام روز فقط در ساحل دراز می کشند.

13. the fish flopped helplessly on the beach
ماهی بیهوده روی ساحل تقلا می کرد.

14. the men were stringing over the beach
مردان در ساحل به ردیف جلو می رفتند.

15. the sun-bleached sand of that quiet beach
شن های آن ساحل آرام که خورشید آنها را سفید کرده بود

16. we saw rusted hulks on the beach
ناو لاشه های زنگ زده را در کرانه دیدیم.

17. every morning he sunned himself on the beach
هر صبح در ساحل حمام آفتاب می گرفت.

18. he likes to loll about on the beach
دوست دارد در ساحل دریا دراز بکشد (و کاری نکند).

19. the gunshot stretched him dying on the beach
گلوله او را روی ساحل به حال مرگ فرو افکند.

20. the whole crowd began pelting to the beach
همه ی جماعت به طرف ساحل شتافتند.

21. they met on the lip of the beach
آنان لب ساحل با هم ملاقات کردند.

22. trees had obstructed the view of the beach
درختان منظره ی ساحل را کور کرده بودند.

23. much of the fighting took place on the beach
بیشتر نبردها در ساحل اتفاق افتاد.

24. the crunch of soldiers's feet on a sandy beach
صدای قرچ قرچ پای سربازان در ساحل شنی

25. the grating roar of the pebbles on the beach
صدای خش خش ریگ های ساحل

26. one after the other, the billows rolled over the beach
امواج عظیم یکی پس از دیگری بر ساحل می خزید.

27. the children play with the sand on the lake's beach
بچه ها با شن های ساحل دریاچه بازی می کنند.

28. a line of white foam where the waves broke on the beach
خطی از کف سفید در آنجایی که امواج به ساحل می خوردند

29. he was painting the outside of a boat that was keeled on the sands of the beach
او داشت قسمت بیرون یک زورق یک وری شده روی شن های ساحل را رنگ می زد.

30. The house is clearly visible from the beach.
[ترجمه امیر] خانه را خیلی شفاف و به وضوح میتوان از ساحل دید
[ترجمه Amir] خانه از ساحل به وضوح پیداست.
[ترجمه ترگمان]خانه به وضوح از ساحل قابل رویت است
[ترجمه گوگل]خانه از ساحل به وضوح قابل مشاهده است

پیشنهاد کاربران

My boyfriend and I go to the beach for weekends and ( ◜‿◝ ) ♡ go swimming

ساحل
we usually do to the beach at the weekend
ما معمولا آخر هفته به ساحل میرویم ⛔️

کنار دریا یا ساحل

ساحل
sandy or rocky land next to the sea or ocean
کانون زبان ایران __ ترم Reach3

ساحل شنی

کنار دریا . ساحل

انگلیسی : Beach
فارسی : ساحل
فرانسوی : la plage

مثال : I go beach with my family
من با خانواده ام به ساحل رفتم.

sandy or rocky land next to the sea or ocean

bank

Beach means :
Sandy or rocky land next to the sea or ocean 🐬🌊🌊☀
Kanon zaban👋😄
Reach 3 🥰

ساحل، دریا

کنار دریا

ساحل

Near the seaor lake

Sea side

Sandy or rocky land next to the ses or ocean.

صندلی کنار ساحل

Beach house
خانه ساحلی

ساحل، کنار دریا

ساحل، کناره دریا
sandy or rocky land next to the sea or ocean
جمله: The children played in the sand at the beach.

واژه beach به معنای ساحل
واژه beach به معنای ساحل به فضای کنار دریا یا رودخانه گفته می شود که معمولا از شن یا سنگریزه های کوچک است. واژه seaside هم مانند beach برای ساحلی استفاده می شود که مردم در تعطیلات و برای تفریح و آفتاب گرفتن به آنجا می روند با این تفاوت که seaside بیشتر در انگلیسی بریتانیایی استفاده می شود. coast هم به زمین های کنار دریا یا اقیانوس گفته می شود اما واژه coast بیشتر از لحاظ جغرافیایی یا نقشه خوانی و صحبت راجع به شهرهای ساحلی یا جاده های ساحلی کاربرد دارد. مثلا:
coastal paths ( جاده های ساحلی )
coastal city ( شهر ساحلی )

منبع: سایت بیاموز

beach ( اقیانوس شناسی )
واژه مصوب: ساحل 1
تعریف: منطقه ای بین ناحیۀ شکست موج و ناحیه ای که رسوبات سست ساحلی وجود دارد


کلمات دیگر: