کلمه جو
صفحه اصلی

amortize


معنی : بی حس کردن، کشتن، بدیگری واگذار کردن، مستهلک کردن، وقف کردن
معانی دیگر : بابت استهلاک منظور کردن، خراب کردن

انگلیسی به فارسی

کشتن، بیحس کردن، خراب کردن، (حقوق) بدیگری واگذارکردن، وقف کردن، مستهلک کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: amortizes, amortizing, amortized
(1) تعریف: to deduct (expenditures) by fixed amounts over a period of time.

- The accountant informed us that we would have to amortize the new company van, rather than write off the whole expense this year.
[ترجمه ترگمان] حسابدار به ما اطلاع داد که باید به جای اینکه کل هزینه امسال را بنویسیم، باید ون شرکت جدید را amortize کنیم
[ترجمه گوگل] حسابدار به ما اطلاع داد که ما باید مجددا شرکت Van را ترک کنیم، نه هزینه کل را امسال بخوانیم

(2) تعریف: to pay off (a debt) by installments over a defined period of time.

• settle a debt through periodic payments to a creditor or to a sinking fund; pay off a debt gradually, become depreciated (also amortise)

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] میراشدن
[حقوق] مستهلک کردن وام (در حسابداری)، مستهلک کردن ارزش دفتری دارایی
[ریاضیات] تقسیط قرض، مستهلک کردن

مترادف و متضاد

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

کشتن (فعل)
benumb, amortize, destroy, dispatch, administer, administrate, kill, murder, assassinate, mortify, amortise, fordo, extinguish, rat, burke, butcher, smite, knock off, misdo

بدیگری واگذار کردن (فعل)
amortize, amortise

مستهلک کردن (فعل)
amortize, amortise, depreciate

وقف کردن (فعل)
amortize, devote, dedicate, amortise, bequeath, endow, avow

جملات نمونه

1. I intend to amortize the total cost of the car over three years.
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم کل هزینه ماشین را بیش از سه سال تخمین بزنم
[ترجمه گوگل]من قصد دارم کل هزینه ماشین بیش از سه سال استراحت کنم

2. He wanted to amortize his fixed rental cost by stretching the operating hours.
[ترجمه علی نظری] او می خواست هزینه های اجاره ثابت خود را با طولانی کردن ساعت های کاری از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]او می خواست هزینه اجاره ثابت خود را با کش دادن ساعات کاری افزایش دهد
[ترجمه گوگل]او می خواست هزینه های اجاره ثابت خود را با کشیدن ساعت عملیاتی از بین ببرد

3. in its are effective the amortize inside economic life, the amortize that our country sets period do not exceed 10 years. sentence dictionary
[ترجمه ترگمان]به طوری که در زندگی اقتصادی موثر است، the که کشور ما از ۱۰ سال تجاوز نمی کند فرهنگ لغت
[ترجمه گوگل]در درون آن مؤثر است که تحریم در داخل زندگی اقتصادی، تحمیل شده است که کشور ما مجموعه دوره 10 سال تجاوز نمی کند فرهنگ لغت جمله

4. It will amortize the rest of the next five to fifteen years.
[ترجمه ترگمان]بقیه ۵ تا پونزده سال آینده رو نابود می کنه
[ترجمه گوگل]این بقیه پنج تا پانزده سال دیگر تخریب خواهد شد

5. A new accounting standard allowed the thrifts to amortize the losses over the life of the loans.
[ترجمه ترگمان]یک استاندارد حسابداری جدید به thrifts اجازه می دهد تا زیان های موجود در طول عمر وام ها را جبران کنند
[ترجمه گوگل]یک استاندارد حسابداری جدید اجازه می دهد تا پیش بینی ها برای از بین بردن تلفات در طول عمر وام

6. Smaller assemblies also let you amortize the cost of application startup.
[ترجمه ترگمان]مجالس کوچک تر همچنین به شما اجازه می دهد که هزینه راه اندازی برنامه را کاهش دهید
[ترجمه گوگل]مجموعه های کوچکتر نیز به شما اجازه می دهند که هزینه راه اندازی برنامه را تحمل کنید

7. When computational income tax, undertake amortize minute years.
[ترجمه ترگمان]زمانی که مالیات بر درآمد محاسباتی، چند دقیقه به طول می انجامد
[ترجمه گوگل]هنگامی که مالیات بر درآمد محاسبه می شود، سالیان متمادی خراب می شود

8. Through choosing the dead band time of amortize capacitor and numerical value, can realize soft switch in all operation pattern.
[ترجمه ترگمان]با انتخاب زمان نوار مرده خازن amortize و مقدار عددی، می تواند سوئیچ نرم را در همه الگوی عملیات تشخیص دهد
[ترجمه گوگل]از طریق انتخاب زمان باند خاموش خازن و ارزش عددی، می توانید کلید نرم را در تمام الگوی عملیاتی تحقق بخشید

9. Amortize bond discount and premium by the effective - interest method.
[ترجمه ترگمان]تخفیف اوراق قرضه و حق بیمه از طریق روش سود - سود موثر
[ترجمه گوگل]تخفیف و حق بیمه با استفاده از روش موثر بهره، تخفیف می دهد

10. Once the amortize method of the enterprise is affirmatory, do not get optional change.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که روش amortize شرکت affirmatory است، تغییر اختیاری دریافت نکنید
[ترجمه گوگل]هنگامی که روش خرابی سازمانی تایید کننده است، تغییر اختیاری دریافت نکنید

11. To amortize the intangible assets is the accounting method used to describe the shrinkage.
[ترجمه ترگمان]برای amortize دارایی های نامشهود، روش حسابداری مورد استفاده برای توصیف انقباض مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]برای تخریب دارایی های نامشهود، روش حسابداری مورد استفاده برای توصیف انقباض است

12. Ok, there is such subsidiary account. Shall I amortize the long - term prepaid expenses?
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب، یک حساب فرعی وجود دارد آیا باید هزینه های زندگی بلند مدت را از بین ببرم؟
[ترجمه گوگل]خوب، این حساب ثانویه وجود دارد آیا من هزینه های پیش پرداخت درازمدت را از بین می برم؟

13. The entry to amortize bond premium FOR one year is illustrated below. . .
[ترجمه ترگمان]مدخل حق بیمه amortize برای یک سال در زیر نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]ورود برای تمدید اوراق قرضه برای یک سال در زیر نشان داده شده است

14. It is universal to amortize the negative goodwill according to non-current assets fair market price except for long-term marketable securities in the world.
[ترجمه ترگمان]جهانی شدن برای تضمین حسن نیت منفی با توجه به قیمت بازار عادلانه نیست به جز برای اوراق بهادار به مدت بلند قابل فروش در جهان
[ترجمه گوگل]جهانی شدن این است که ارزش اقتصادی منفی را با توجه به قیمت بازار منصفانه غیرمستقیم، به جز اوراق بهادار قابل فروش قابل پرداخت در جهان، از بین ببرد

پیشنهاد کاربران

تقلیل بدهی به صفر ( کلمه amortize از کلمه لاتین admoritz اشتقاق شده است که به معنای کشتن تدریجی است. )

سر شکن

بازپرداخت اقساط بدهی

خُرد خُرد بدهی رو پس دادن


کلمات دیگر: