کلمه جو
صفحه اصلی

centre


معنی : میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن
معانی دیگر : املای دیگر واژه ی: center که در انگلیس متداول است، مرکز

انگلیسی به فارسی

میان، مرکز، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن


مرکز، میانه، مدار، میان، وسط و نقطه مرکزی، در مرکز قرار گرفتن، تمرکز یافتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: a spelling of

• middle, midpoint, place located in the middle (british spelling for center)
the centre of something is the middle of it. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...a black wig with a centre parting. the centre section was coloured pink.
a centre is a place where people have meetings, get help of some kind, or take part in a particular activity.
if an area or town is a centre for a particular industry or activity, that industry or activity is very important there.
the centre of a situation is the most important thing involved.
if something is the centre of attention or interest, people are giving it a lot of attention.
in politics, the centre refers to political groups and beliefs that are neither left-wing nor right-wing.
someone or something that is centred in a particular place has its base there.
if something centres around, centres round, or centres on a person or thing, that person or thing is the main feature or subject of attention.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مرکز - میان
[ریاضیات] مرکز، وسط

مترادف و متضاد

میان (اسم)
middle, center, waistline, waist, centre

وسط و نقطه مرکزی (اسم)
center, centre

در مرکز قرار گرفتن (فعل)
center, centre

تمرکز یافتن (فعل)
center, centre

جملات نمونه

1. God is a circle whose centre is everywhere and whose circumference is nowhere.
[ترجمه ترگمان]خداوند دایره ای است که مرکزش همه جا هست و محیطش هیچ جا نیست
[ترجمه گوگل]خداوند دایره ای است که مرکز آن در همه جا است و محدوده آن هیچ جا نیست

2. The wheel revolved on its centre.
[ترجمه ترگمان]صفحه چرخید
[ترجمه گوگل]چرخ در مرکز چرخید

3. Children like to be the centre of attention.
[ترجمه ترگمان]بچه ها دوست دارند مرکز توجه باشند
[ترجمه گوگل]کودکان دوست دارند مرکز توجه باشند

4. Police cordoned off part of the city centre.
[ترجمه ترگمان]پلیس بخشی از مرکز شهر را محصور کرد
[ترجمه گوگل]پلیس بخشی از مرکز شهر را دفن کرده است

5. We live ten minutes from the city centre by bus.
[ترجمه ترگمان]ما ده دقیقه از مرکز شهر با اتوبوس زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما 10 دقیقه از مرکز شهر با اتوبوس زندگی می کنیم

6. Roadworks have caused traffic jams throughout the city centre.
[ترجمه ترگمان]roadworks باعث ایجاد ترافیک در مرکز شهر شده اند
[ترجمه گوگل]جاده ها باعث ایجاد ترافیک در سراسر مرکز شهر شده است

7. Early astronomers thought that our planet was the centre of the universe.
[ترجمه ترگمان]ستاره شناسان اولیه فکر می کردند که سیاره ما مرکز جهان است
[ترجمه گوگل]اخترشناسان اولیه فکر کردند که سیاره ما مرکز جهان است

8. The city centre really comes alive at the weekend.
[ترجمه ترگمان]این مرکز شهر در آخر هفته واقعا زنده است
[ترجمه گوگل]مرکز شهر واقعا در آخر هفته زنده است

9. Radio signals received from the galaxy's centre back up the black hole theory.
[ترجمه ترگمان]سیگنال های رادیویی دریافتی از مرکز کهکشان، تئوری سیاه چاله را باز می کنند
[ترجمه گوگل]سیگنال های رادیویی که از مرکز کهکشان دریافت می کنند، از نظر تئوری سیاهچاله است

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

11. Tickets are available from the Arts Centre at £ 50.
[ترجمه ترگمان]بلیط های از مرکز هنرها در حدود ۵۰ پوند در دسترس قرار دارند
[ترجمه گوگل]بلیط ها از مرکز هنر در قیمت 50 پوند است

12. The city centre suffered some disruption due to a bomb scare.
[ترجمه ترگمان]مرکز شهر به دلیل ترس از انفجار بمب، دچار اختلال شده است
[ترجمه گوگل]مرکز شهر به علت ترساندن بمب به تعدادی اختلال مواجه شده است

13. On the debit side the new shopping centre will increase traffic problems.
[ترجمه ترگمان]از طرف دیگر، مرکز خرید جدید مشکلات ترافیکی را افزایش خواهد داد
[ترجمه گوگل]از طرف بدهی، مرکز خرید جدید مشکلات ترافیکی را افزایش خواهد داد

14. She had worked as a call centre operator making cold calls for time-share holidays.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک اپراتور مرکزی تلفنی کار کرده بود که خواستار تماس های سرد برای تعطیلات با زمان شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک اپراتور تماس گیرنده تماس تلفنی سرد برای تعطیلات زمان به حال کار کرده است

15. The new shopping centre was constructed at a cost of 1 million.
[ترجمه ترگمان]مرکز خرید جدید با هزینه ای برابر با ۱ میلیون دلار ساخته شد
[ترجمه گوگل]مرکز خرید جدید با هزینه 1 میلیون ساخته شد

پیشنهاد کاربران

centre:مرکز
center:مرکز

حلقه زدن به دور کسی یا چیزی، محفل تشکیل دادن، حول کسی یا چیزی جمع شدن

کانون


کلمات دیگر: