کلمه جو
صفحه اصلی

alteration


معنی : تغییر، دگرگونی، تبدیل، دگرش
معانی دیگر : تغییر (در فرعیات نه کلیات)، دستکاری، دگرواری

انگلیسی به فارسی

تغییر، تبدیل، دگرش، دگرگونی


دگرگونی


تغییر، دگرگونی، تبدیل، دگرش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the state or process of altering.
مترادف: adaptation, adjustment, change, modification, revision
متضاد: preservation
مشابه: amendment, conversion, qualification

- Making a movie out of the complicated novel required substantial alteration of the plot.
[ترجمه ترگمان] ساخت فیلمی از رمان پیچیده، مستلزم تغییر اساسی این طرح بود
[ترجمه گوگل] ساختن یک فیلم از رمان پیچیده نیاز به تغییر قابل ملاحظه ای از طرح داشت

(2) تعریف: the condition of being altered.
مترادف: adaptation, adjustment, change, modification
متضاد: preservation
مشابه: conversion, shift

(3) تعریف: a modification or change.
مترادف: amendment, difference, metamorphosis, modification, qualification, transformation, variation
مشابه: change, commutation, conversion

- The suit needs alterations for it to fit him well.
[ترجمه ترگمان] این لباس برای سازگاری با او به تغییرات نیاز دارد
[ترجمه گوگل] کت و شلوار نیاز به تغییرات برای آن به خوبی به او مناسب است

• modification, change; correction, adjustment

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دگررسانی
[زمین شناسی] دگرسانی، آلتراسیون تغییر ماهیت شیمیایی و فیزیکی توده معدنی و تبدیل کانیهای آن به کانیهای دیگر در اثر محلولهای گرمابی
[نساجی] تغییر - اصلاح - تبدیل - اختلال
[ریاضیات] تغییر، دگرگونی، اصلاح
[معدن] دگرسانی (سنگ شناسی) - دگرسانی (زمین شناسی اقتصادی)

مترادف و متضاد

تغییر (اسم)
change, shift, alteration, conversion, variation, mutation, commutation, fluctuation, innovation, vicissitude

دگرگونی (اسم)
change, alteration, variation, mutation, transformation, metamorphosis, catabolism, vicissitude, contrariety, metabolism, shakeup

تبدیل (اسم)
reduction, transmutation, alteration, conversion, transformation, commutation

دگرش (اسم)
alteration

change


Synonyms: about-face, accommodation, adaptation, adjustment, amendment, conversion, correction, difference, diversification, exchange, fixing, flip-flop, metamorphosis, mid-course correction, modification, mutation, reformation, remodeling, reshaping, revision, shift, switch, switch-over, transformation, transmutation, turn, variance, variation


جملات نمونه

1. a morbid alteration of skin color
تغییر رنگ بیمار گونه ی پوست

2. the long-term alteration of the earth's climate
دگرگونی درازمدت آب و هوای کره ی زمین

3. she took back her dress to her tailor for alteration
پیراهنش را برای تغییر دوباره پیش خیاطش برد.

4. The leaflets require no alteration from year to year.
[ترجمه ترگمان]این برشورها نیاز به تغییر در طول سال تا سال ندارند
[ترجمه گوگل]جزوه ها از سال به سال تغییری نمی کنند

5. The timetable is subject to alteration.
[ترجمه ترگمان]این برنامه زمانی در معرض تغییر قرار دارد
[ترجمه گوگل]جدول زمانبندی قابل تغییر است

6. We will have to make a slight alteration to the plans.
[ترجمه ترگمان] ما باید یه تغییر کوچیکی به برنامه بدیم
[ترجمه گوگل]ما باید تغییرات جزئی را در برنامه انجام دهیم

7. He consented to make a few alteration.
[ترجمه ترگمان]او موافقت کرد که کمی تغییر کند
[ترجمه گوگل]او موافقت کرد تا چند تغییر را انجام دهد

8. There will be no alteration in corporation tax.
[ترجمه ترگمان]هیچ تغییری در مالیات شرکت ها وجود نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]هیچ تغییری در مالیات شرکت وجود نخواهد داشت

9. Have you noticed any alteration in the patient's behaviour?
[ترجمه ترگمان]آیا در رفتار بیمار تغییری نکرده بودید؟
[ترجمه گوگل]آیا دچار تغییر در رفتار بیمار شده اید؟

10. Prices may be subject to alteration.
[ترجمه ترگمان]قیمت ممکن است مشمول تغییر باشد
[ترجمه گوگل]قیمت ها ممکن است تغییر کند

11. How much alteration will be necessary?
[ترجمه ترگمان]چقدر تغییر خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]چقدر تغییر لازم است؟

12. Her jacket was at the boutique waiting for alteration.
[ترجمه ترگمان]کت او در یک مغازه بود که منتظر تغییر بود
[ترجمه گوگل]ژاکت او در بوتیک در انتظار تغییر بود

13. These hills result from hydrothermal alteration of the granites which are characteristic of the area.
[ترجمه ترگمان]این تپه ها ناشی از عملیات هیدروترمال of هستند که مشخصه آن ناحیه می باشند
[ترجمه گوگل]این تپه ها به علت تغییرات هیدروترمال گرانیتی که مشخصه این منطقه هستند، حاصل می شود

14. To illustrate the addition or alteration of upper bounds we will start by adding the constraint to problem P2 of Section
[ترجمه ترگمان]برای نشان دادن افزودن یا تغییر کران بالا ما با اضافه کردن محدودیت به مشکل و حل مشکل شروع خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]برای نشان دادن اضافه یا تغییر مرزهای بالایی ما با اضافه کردن محدودیت به مشکل P2 بخش شروع می کنیم

She took back her dress to her tailor for alteration.

پیراهنش را برای تغییر دوباره پیش خیاطش برد.


the long-term alteration of the earth's climate

دگرگونی درازمدت آب و هوای کره‌ی زمین


پیشنهاد کاربران

manipulation

تغییر جزئی

اصلاح

جرح و تعدیل

alteration ( موسیقی )
واژه مصوب: درگشت
تعریف: بالا یا پایین بردن یک نغمه به اندازۀ نیم پرده با استفاده از علائم عَرَضی


کلمات دیگر: