کلمه جو
صفحه اصلی

brash


معنی : خس، گستاخ، متهور، بی شرم، عجول و بی پروا، بی حیا
معانی دیگر : زود شکن (مانند برخی چوب ها)، ترد، عجول، پر شتاب، بی محابا، شورتی، (به طور ناخوشایند) بی باک، پررو، پر مدعا، رجوع شود به: pyrosis، خرده ی هر چیز (مثلا خرده سنگ یا خرده یخ)، خردیزه، پاره، گستا

انگلیسی به فارسی

ناشکیب و بی‌پروا، مته‌ور، گستاخ، بی‌حیا، بی‌شرم


سرگردان، خس، عجول و بی پروا، گستاخ، بی حیا، متهور، بی شرم


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: brasher, brashest
مشتقات: brashly (adv.), brashness (n.)
(1) تعریف: rudely self-assertive; bold; impudent.
متضاد: meek
مشابه: bold, brazen, forward, impudent, insolent, obtrusive

- Show confidence during your job interview but avoid appearing brash.
[ترجمه شاهین شاهی] اعتماد به نفس خود را در طی مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از گستاخی کردن بپرهیزید
[ترجمه ترگمان] اعتماد به نفس خود را در طی مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از ظاهر شدن خود اجتناب کنید
[ترجمه گوگل] اطمینان را در طول مصاحبه شغلی خود نشان دهید، اما از ظاهر شدن ناگهانی جلوگیری کنید

(2) تعریف: hasty and reckless; rash; impetuous.
متضاد: gingerly
مشابه: impetuous, precipitate, rash, reckless

- She worried that her son's brash decision would get him into trouble.
[ترجمه آذر] او نگران بود که تصمیم بی محابای پسرش ، او را به دردسر بیاندازد
[ترجمه ترگمان] او نگران بود که این تصمیم عاقلانه پسرش او را به دردسر می انداخت
[ترجمه گوگل] او نگران این بود که تصمیمی که او پسرش می تواند به مشکل برساند

• garbage, rubbish
rash, hasty; impudent; bold, reckless
if someone's behaviour is brash, they are being too confident and aggressive.

مترادف و متضاد

خس (اسم)
brash, straw, lettuce, brush, hilding, brushwood, scobs, hangdog, stinkard

گستاخ (صفت)
indecent, wanton, presumptuous, rude, perky, bold, forward, insolent, impudent, unshaped, unshapen, arrogant, presumptive, brash, unabashed, immodest, barefaced, flippant, malapert, cheeky, pert, impertinent, bold-faced, jaunty, flip, tumorous, lippy, peart, venturous

متهور (صفت)
audacious, brave, bold, daring, hardy, intrepid, brash, go-ahead, venturesome, venturous, temerarious

بی شرم (صفت)
audacious, brassy, brash, brazen, shameless, unabashed, immodest, barefaced, malapert, brazen-faced

عجول و بی پروا (صفت)
brash

بی حیا (صفت)
indecent, brash, shameless

impulsive, brazen


Synonyms: audacious, bold, brazenfaced, cheeky, cocksure, cocky, effervescent, flip, foolhardy, forward, hasty, headlong, heedless, hotheaded, ill-advised, impertinent, impetuous, impolitic, impudent, incautious, inconsiderate, indiscreet, insolent, madcap, maladroit, nervy, precipitate, presuming, presumptuous, pushing, rash, reckless, rude, self-asserting, self-assertive, tactless, thoughtless, undiplomatic, untactful, uppity, vivacious


Antonyms: afraid, careful, cautious, discreet, fearful, reserved


جملات نمونه

1. Brash noisy journalists were crowding around the ambassador.
[ترجمه اردوان رفیعی] خبرنگاران گستاخ و پر سر و صدا اطراف سفیر ازدحام کرده بودند.
[ترجمه ترگمان]خبرنگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر جمع شده بودند
[ترجمه گوگل]روزنامه نگاران پر سر و صدا در اطراف سفیر خلع سلاح شدند

2. His brash answers annoyed the interviewers.
[ترجمه شاهین شاهی] پاسخ های جسورانه اوموجب دلخوری مصاحبه کنندگان شد
[ترجمه ترگمان]پاسخ های گستاخانه او interviewers را آزرده ساخت
[ترجمه گوگل]پاسخ های پرشور او مصاحبه گران را ناراحت کرد

3. On stage she seems hard, brash and uncompromising.
[ترجمه شاهین شاهی] روی صحنه، محکم، جسور و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بر روی صحنه، به نظر سخت، گستاخ و سازش ناپذیر به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]در صحنه او به نظر سخت، مبهوت و بی همتایانه می رسد

4. Don't you think that suit's a bit brash for a funeral?
[ترجمه Fargol] ایا شما فکر نمی کنید این کت و شلوار یه زره جلف است برای مراسم تشییع جنازه؟
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنی که این کت و شلوار واسه تشییع جنازه یه ذره brash؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فکر نمی کنید که کت و شلوار کمی ترسناک برای مراسم تشییع جنازه؟

5. He scares people away by being so brash.
[ترجمه Afshin] او با پررویی و گستاخیش مردم را از خود دور می کرد
[ترجمه شاهین شاهی] او بخاطر گستاخی زیادش مردم را از خود میراند
[ترجمه ترگمان]او مردم را با این همه brash می ترساند
[ترجمه گوگل]او با ترس و لرز بودن مردم را از بین می برد

6. The painting was bold, brash, and modern.
[ترجمه شاهین شاهی] نقاشی بی پرده و جسورانه و مدرنی بود
[ترجمه ترگمان]نقاشی جسورانه، گستاخانه، و مدرن بود
[ترجمه گوگل]این نقاشی جسورانه و شکننده بود و مدرن بود

7. It was real gold but it still looked brash and cheap.
[ترجمه ترگمان]طلای واقعی بود، اما هنوز هم brash و ارزان می نمود
[ترجمه گوگل]این طلای واقعی بود، اما هنوز هم شگفت انگیز و ارزان بود

8. That brash boy has been careless enough to prang up his girlfriend.
[ترجمه ترگمان]اون پسر شنگول به اندازه کافی بی دقتی کرده که یه تصادف با دوست دخترش انجام بده
[ترجمه گوگل]این پسر تند و زننده به اندازه کافی بی ادب بوده است تا دوست دخترش را بشکند

9. Beneath his brash exterior, he's still a little boy inside.
[ترجمه ترگمان]زیر ظاهر brash، هنوز هم پسر کوچکی در داخل است
[ترجمه گوگل]در زیر بی روح او، او هنوز یک پسر کوچک در داخل است

10. He was wearing a rather brash tie.
[ترجمه ترگمان]کراوات نسبتا brash پوشیده بود
[ترجمه گوگل]او کراوات زده بود

11. We could not carry out that brash plan.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانستیم آن نقشه brash را اجرا کنیم
[ترجمه گوگل]ما نمیتوانستیم این طرح رشتهای را انجام دهیم

12. It s brash, fast, slickly arranged big-band music that hits the accents with deft conviction.
[ترجمه ترگمان]بی brash، سریع، slickly موسیقی بزرگ را ترتیب داده بود که با اعتقاد زیرکانه به لهجه the گوش می داد
[ترجمه گوگل]این موسیقی پرطرفدار، سریع و مرتب مرتب شده است که با توجه به اصطلاحات و اصطلاحات مورد استفاده قرار می گیرد

13. In 196 however, after two mediocre seasons, a brash new chairman, John Ireland, suddenly sacked him.
[ترجمه ترگمان]اما در سال ۱۹۶، بعد از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید جدید، جان ایرلند، ناگهان او را اخراج کرد
[ترجمه گوگل]در سال 196، پس از دو فصل متوسط، یک رئیس جدید پرشور، جان ایرلند، او را به طور ناگهانی اخراج کرد

14. It was gawky, hesitant, and brash.
[ترجمه ترگمان]It، مردد، و بی پروا بود
[ترجمه گوگل]گاوکی، تردید و تند و تیز بود

15. The hotel bar was full of brash, noisy journalists.
[ترجمه ترگمان]بار هتل پر از روزنامه نگاران جنجالی و پر سر و صدا بود
[ترجمه گوگل]نوار هتل پر از خبرنگاران پر سر و صدا بود

پیشنهاد کاربران

a brash building, place, or object attracts attention by being very colourful, large, exciting etc

در مورد لباس خیلی روشن بودن.
Too bright and coloful

( صفت ) به دو معنا می تواند بکار رود: 1 - گستاخ، 2 - ( برای لباس ) زیادی روشن یا رنگارنگ

گستاخ، پررو، اوزلی بشر ( به ترکی )
سلیطه؟؟

Cheeky, irreverent, bold, confident but aggressive
The prime ministe's brashly improvisational standards

بی پروا ( که به تصمیمات بد می انجامد )


کلمات دیگر: