علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!
undoing
علت نابودی، سبب بدبختی، عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)، خنثی سازی، تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا، سبب بدبختی laziness will be your undoing! تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!
انگلیسی به فارسی
عمل گشودن، باز کردن، وا کردن (واچیدن یا وا پیچیدن و غیره)
خنثی سازی
تباه سازی، نیست سازی، نابودی، فنا
علت نابودی، سبب بدبختی
لغو کردن، باطل کردن، خنثی کردن، بی اثر کردن، واچیدن، خراب کردن، بیابرو کردن، باز کردن
انگلیسی به انگلیسی
• مترادف: loosening, release, unfastening
• مشابه: untying, unwinding, unwrapping
• مترادف: annulment, cancellation, nullification, reversal, revocation
• مشابه: erasure, negation, neutralization
• مترادف: downfall, nemesis, ruin
• مشابه: Achilles heel, bane, destruction, jinx, overthrow, ruination, subversion, weakness
if something is your undoing, it is the cause of your failure; a formal word.
مترادف و متضاد
destruction, misfortune
Synonyms: accident, adversity, affliction, bad luck, bad omen, bane, blight, blow, blunder, calamity, casualty, catastrophe, collapse, curse, defeat, destroyer, difficulty, disgrace, doom, downfall, error, failure, fault, faux pas, flaw, fumble, grief, humiliation, last straw, misadventure, miscalculation, mischance, mishap, misstep, omission, overthrow, overturn, reversal, reverse, ruin, ruination, shame, slip, smash, stumble, subversion, trial, trip, trouble, visitation, weakness, wreck
Antonyms: building, creation, doing, good fortune
جملات نمونه
[ترجمه گوگل]با متوقف کردن سیگار کشیدن، بسیاری از آسیب های سیگار کشیدن را خنثی می کند
[ترجمه گوگل]او یک ابزار بسیار کمی برای انهدام مهره ها و پیچ و تاب های خیره کننده اختراع کرده است
[ترجمه گوگل]این نگرش سخت ممکن است منجر به تضعیف او شود
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور جدید نخستین سال را که کار سلف خود را لغو کرد، سپری کرد
[ترجمه گوگل]حرص و طمع تعدادی از یک تاجر بوده است
[ترجمه گوگل]دو پانل جانبی بزرگ، که با خنثی کردن دو گره حذف می شوند، هر دو طرف محفظه موتور را پوشش می دهند
[ترجمه گوگل]کوسه به داخل درب رفت و شروع به خرد کردن پیچ ها با دندان هایش کرد
[ترجمه گوگل]من می توانستم او را از بالای من ببوسم و کمربند او را خنثی کنم
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس این بود که آنها را خنثی کنند و الف ها
[ترجمه گوگل]نوشیدن او خنثی است
[ترجمه گوگل]گره ها برخی از خرابکاری ها را انجام دادند و در نهایت آدم بی صبرانه رشته را قبل از اینکه به آرامی موصل را از بین ببرند از بین برد
[ترجمه گوگل]وزن بالا و زمین نرم اثبات خود را خنثی کرد، اما او کراکر مطلق را اجرا کرد تا سوم را به Sibton Abbey برساند
[ترجمه گوگل]این فقط قطعنامه تازه ای را که از او متنفر بود را لغو کرد
[ترجمه گوگل]او بارها و بارها دکمه پایین قلبش را سیاه کرد
Laziness will be your undoing!
تنبلی موجب فلاکت تو خواهد شد!